بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

مشهد مکه کربلا

میتونم قسم بخورم که من لیاقت این اتفاقات خوب رو ندارم... 

نفس حق اطرافیانه به خدا 

شکرت

اثرات ساعت اندیشه!!!

از واحد وجدان به واحد مینا:

با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد...

ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما که به درد خودتان و عمه ی شریف و نداشته یتان میخورد ...آرزوی خسته نباشید از استراحت ها و یللی تللی ها را برای شما دارم...

غرض از مزاحمت یادآوری چند نکته ی بسیار جزئی و غیر مهم خدمت شریفتان بود که در ادامه اشاره خواهد شد...

مورد اول یادآوری این نکته است که جنابعالی تنها چهار هفته ی آموزشی از ترم سه یتان باقیست و این از این جهت(!) تذکر داده شد که به شما فهمانده شود حتی ذره ای هم خودتان را نجنبانده اید و امتحانات در راه است...

نکته ی دوم آن که ترم چهار شما یعنی نیمی از دوره ی کارشناسی شما در راه است و شما با اینکه دو سال لقب "دانشجو" داشتید تقریبا چیزی بارتان نیست و به قول آن دختر"دانشجو نما" هستید...

باید خاطر نشان شود که دانشجو نما بودن فقط منوط به "سیب زمینی" بودن در حیطه های بسیج و فرهنگی نیست بلکه در وهله ی (!) اول در زمینه ی درسی است که شما به دلیل توانایی های بالایتان توانسته اید مقام "دانشجو نمایی" را در هر دو حیطه کسب کنید....

"این پیروزی و موفقیت را به شما تبریک می گوییم"

10:30 صبح

3/9/92 سر کلاس پر محتوای اندیشه ی مطهری...

گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی....

خلق الانسان عجولا... 

یعنیا من مصداق بارزه بارزه این آیه ام... 

خدایا به کمکت نیاز داریم...! 

دستمونو بگیر

...

وقتی هیچ چیز نتونی بگی... 

                                      سخته... 

                                                 کارای خدا سخته... 

ان مع العسر یسرا 

با هر سختی آسونیه  

ینی قراره سختی باشه... اصل به سختیه ... 

حالا کنارشم آسونی چاشنی میکنن برات...

اشک

چقدر قشنگ 

الهی شکرت 

شکرت که شب آخری نا امیدم نکردی

مخاطب عموم

کلا میگم: 

حواسمون باشه که خیلی جاها باید حواسمون رو جمع کنیم 

خیلی چیزا رو باید درنظر گرفت و بعد حرکت کرد... 

باید حواسمون باشه که خدا داره مچ میگیره که بهمون خودمونو ثابت کنه... 

همه ی مردم! 

با شمام! 

پ.ن:خدا حفظ کنه حاج آقا پناهیان رو...همچی همه چیو برات زیر و رو میکنه که دیگه غافلگیری معنا نداره...حساب کار دستت میاد که اینجا فقط محل غافلگیر شدن و جا نخوردنه....نباید بچه بود و به هر بادی لرزید... 

پ.ن:مومن در امن است...حتی میان قتلگاه

امان از دل ...

چی اومده به سر من... 

که دومین ساله که زینب باهام سر سنگینه.... 

وای زینب... 

دل آشفتگی میخواهم 

یادت هست؟! 

آن سال درکربلا دلم ماندکنج خیمه ات؟! 

نکند پس داده باشی؟!  

زینب...کاش مثل قبل در دلم حس میکردم حضورت را... 

قهر تا کی؟! 

اصلا مگر خاندان شما قهر هم میکند!! 

بی محلی کردن از شما دور است 

ببین چه کرده ام که لایق دوری ات شدم...

...

نه که تو این مراسما برکت نیست 

نه که توفیق و بهره به بیشتر اشک ریختن باشه... 

نه... 

فقط دلم روضه های دانشگا رو میخواد... 

فضای اون جارو 

آره خودم میدونم  

تهش منم که لیاقت ندارم 

وگرنه مجلس عباس کوچیک و بزرگ نداره 

پ.ن:گریه برا عباس (ع) می ارزه به رنجیدن مادرت؟!

بعد از مدت ها...بزرگتر شده ام

بعد از مدت ها آمده ام 

از پس حوادث و تقدیرات زیادی گذشتم و باز برگشتم به همان خانه ی همیشگی... 

پشت سرم را که نگاه میکنم پر است از تجربه و درس و عبرت... 

پر است از آموختن  همه ی آن چیزهایی که باید می آموختم... 

قدیم تر ها پدرم حرف قشنگی زد... 

میگفت: خدا امتحانت میکند تا چیزهایی را که نداری به تو ببخشد... 

امتحان های خدا پر است از حکمت...  

حالا میفهمم که من از این امتحانات صبر هدیه گرفتم... 

صبر کردن همان چیزی بود که باید میداشتم ... 

برای سعادت برای آرامش و برای رضایت ...  

جالب تر اینجاست که کارهای خدا آنقدر قشنگ کنار هم تدبیر شده اند که گاهی واقعا کم می آوری و حس میکنی ناتوانی ات را ... 

بعد این ماجرا ها و تمام فراز و نشیب ها 

وقتی که دلت محرم میخواهد و گریه... 

محرم میرسد و تمام ده شب اولش را سخنران برایت شیرین میکند با مبحث شیرین امتحان !

از خلال حرف هایش بینشی به تو هدیه میکند که امید و توکلت را بالا میبرد... 

که قابل تحمل تر میشود برایت همه ی سختی های دنیا ... 

چون.... 

فهمیده ای که نگاهی همواره بالای سرتو سوختنت را با لبخند به نظاره نشسته و خاکسترت را دوست تر دارد... 

این شب ها دعا کنیم برای فرجش 

اللهم عجل لولیک الفرج

اندر احوالات امام صادقیا و غیره!

-امروز چرا اینقد ترافیکه؟! 

-اه ای بابا برو دیگه کلاسم دیر شد 

-چه خبر شده ینی؟ 

دین دین دین 

 دی دی دی دین دی دی دیدین... 

اینجا ایران است صدای جمهوری اسلامی ایران

سلاام 

صبح زیبای اول مهریتون بخیر 

  

ععععععععععه!اول مهره! 

پ.ن:لاقل قدیما اول مهر یه بوهایی میداد الانکه اول مهر برنامه میان ترم میدن دستمون...!

بیراهه

کاش میشد آدم حتی یه لحظه هم بیکار نباشه... 

اونقدر کار سرش ریخته باشه که نتونه جز برا لحظه ی بعدش فکری بکنه... 

کاش زودتر امتحانا برسه...

بی لیاقتی؟

چقدر لحظه شماری میکردم واسه امروز 

امروزی که قرار بود مشهد باشم... 

آقا دعوت میکنی و بعد... 

دعوتت را پس میگیری؟! 

باشد قبول اما لااقل قبول کن دعوت من را به دل شکسته و تنگم...

اتوبان قم...

میشه باور کرد؟ 

هم خوابگاهیت باشه... 

دوستت باشه... 

دیروز ببینیش که با ذوق خونه و خونواده میره سمت شهرش... 

و فرداش... 

دیگه نباشه 

عاطفه! 

شهید علم شدی! 

پاک بودی و رفتی اما دل مامانت برات تنگ شده بود...  

شادی روحش صلوات

ادامه مطلب ...

این المفر...؟!

خدا! 

یه دقه منو نیگا.... 

ببین افتادم بگیر دستمو خب...  

پ.ن:فردا باید برم خوابگاه...پس فردام سر کلاس 

عجب تابستونی بود...

سکوت

نمیدونم چیجوریه واقعا!؟ 

یعنی کاملا گیج حکمت کارهای خدام.... 

جالب اینجاست که هر وقت فکر کنی امتحان تموم شده زرت امتحان بعدی شرو میشه.... 

بعد با خودت میگی خب! 

این یکی امتحانم قبول شدم دیگه وقته استراحته 

بعد درست همون لحظه میزنن پس کلت که: 

استراحت کیلو چنده بابا 

آدم مدعی که استراحت نداره! 

خب به اینجا که میرسه میگم: 

مدعی نباشم لاقل استراحت کنم... 

دوباره با سرعت نور یه حس دیگه میاد میگه: 

چی میگی واسه خودت...زندگی همینه! 

آره جانم!این دل پره من خیلی حرف داره واسه گفتن 

خیلی سوال داره که بی جوابه اما... 

واقعا نمیدونه دیگه باید چیکار کنه 

باید پا تو کدوم مسیر بذاره 

باید زندگیشو بسپره یا واسش بجنگه... 

یه جورایی خسته شده اما شک نداره...این دلم شک نداره که یکی هواشو داره... 

جالبه که خود خدا بهت خط میده میگه اینوری برو...بعد تو تمام تلاش و همتتو میکنی که درست پیغام خوده خوده خدا باشه و به محض قدم برداشتن... 

چپه میشی... 

هی!دلم خیلی پره خیلی... 

نمیخوام مثه همه زمین و زمانو به هم بریزم که حالا چیشده؟باز یه دل شکسته  

نه فقط میخوام از ته دل داد بزنم بگم 

خدا به هرکی درد میدی درمونشم بده 

به هرکه میوه ی سنگین عشق میدهی درخت وجودش را مشکنی 

تو خودت مرهم شاخه های شکسته باش

لحظات امتحان

سرشار از آرامشی وقتی لحظه لحظه هایت را به خود خود خدا می سپاری... 

دلم هوایتان را دارد

آقای من! 

شنیده بودم از غم غربتتان...از جفای مردم که تا حاجتی دارند یاد شما میکنند... 

دلم سخت گرفته بود که من هم از همان دسته ام... 

که من هم هنوز درک نکردم مولای زمانم را...  

یادتان هست...

عهد کردم با خودم و شما... 

عهد کردم که جز فرجتان چیزی نخواهم... 

عهد کردم که خالص ظهورتان را بخواهم و دیگر هیچ... 

با تمام وجود اطمینان داشتم که برایم دعا خواهید کرد... 

مگر میشود شمایی که بی هیچ توقع تا اینجای زندگی ام همراهیم کرده اید... 

ببینید دعاهای دست و پا شکسته ی مرا و ویژه تر دعایم نکنید... 

نه این رسم پدر و فرزندی نیست... 

خودتان گفتید: 

فرزند هرچه کند را به پای پدرش مینویسند... 

خودتان گفتید تا به صبح اشک میریزید برای گناهان ما... 

خودتان گفتید صبح به صبح پای پرونده ی اعمالمان را امضا میکنید...  

پس حضور دارید در لحظه لحظه هایم

پدر من... 

فرزند لایق بودن سخت است اما میخواهم که دل آشفته باشم... 

دل آشفته ی شما... 

دعایم کنید نفروشم بازار دلم را به این دنیای دنی... 

 

غروب جمعه است و باز نیامدی... 

منتظر نشستی و ما نیامدیم... 

غروب جمعه است 

دلم هوایتان را دارد... 

اما جهاد اکبر...

عازمیم 

عازمیم به یه جای نسبتا دور... به یه روستای بالای نقشه که دیگه هیچ جوره بهونه نداشته باشیم واسه کمک رسوندن و جهادی بودن... 

که دیگه حرفایی مثه اینجا که نمیشه و مگه آدم تو خونشم جهادی میشه معنی نداشته باشه... 

میگن اونجا که بری خیلی چیزا برات مفهوم پیدا میکنه... 

میگن درس خوندنت هدفمند میشه... 

میگن ارزش کارتو... اهمیت وظیفتو میفهمی...  

واسه همین باید با نیت و با وضو قدم برداری ...

باید از شهدا کمک بخوای... 

کاش خوب استفاده کنیم 

التماس دعا 

اجابت

اگر یه روز یادت اومد که چقدر صبحه زوده زود رو دوست داری... 

صبحه زودی که هنوز آفتاب نزده و بعد دقیقا فرداش از سحر به بعد خوابت نبرد... 

غر نزن به جون در و دیوار.... 

خدا آرزوتو برآورده کرده تا صبحی رو که دوست داری ببینی... 

به همین سادگی...

تصمیم

سسسسسسسسسسسسسخته!