میشه باور کرد؟
هم خوابگاهیت باشه...
دوستت باشه...
دیروز ببینیش که با ذوق خونه و خونواده میره سمت شهرش...
و فرداش...
دیگه نباشه
عاطفه!
شهید علم شدی!
پاک بودی و رفتی اما دل مامانت برات تنگ شده بود...
شادی روحش صلوات
ترم دوم انصراف داد که پیش خانوادش باشه تو یزدکه خطر کمتر باشه
که خانوادش یه عاطفه دارن همش
یکسال تمام واسه انتقال مدارک رفت و اومد تا ...
تبریک و تسلیت عرض می کنم
ان شاء الله ما هم لیاقت داشته باشیم که قسمت ما هم بشود
سلام دوست خوبم
وبلاگتون خیلی قشنگه
حرف هایی هم که می نویسین خیلی جالبن
خبر مرگ خیلی جالبه؟
لاقل بخون پستو بعد تبلیغ کن
بیچاره خانوادش ، خدا بهشون صبر بده و مخصوصا به مادرش که بتونه طاقت بیاره!
بهت تسلیت میگم مینا جان!
ازین دست تصادفات کم نیستن تو این شلوغی های آخر تابستون.
روحش شاد باشه انشااله
روحش شاد.....
دبیر خوبی میشود برای ما .....
آموزشش عالی بود ....
درس میگیریم
خدا رحمتش کنه
آخر سر انتقالیشو گرفت....
سلام.
از وقتی خبرتصادف روشنیدم حالم عجیب گرفته بود و هست.
حتی روبه روی پنجره فولاد هم به یادشون بودم.ازامام رضا خواستم هواشونو داشته باشن.
خدا همه شون رو رحمت کنه و به خانواده هاشون صبر بده
انا لله و انا الیه راجعون...
به شما هم به خاطر از دست دادن دوست گرامیتون تسلیت میگم.براش دعا کنید.