بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

گمگشته

چقدر گم شده ام در هیایو ی این شهر

چقدر دور شده ام از تنهایی این دل

چقدر زندگی پیییییر میکند آدم را.....

پقدر پیییییییییییر شده ام در این سالها

چه شد که روزگار این قدر دور پرتابم کرد..

چه شد که پرخ روزگار آنقدر چرخید که گم کردم خودم را

کجاست آن مینا و من کیستم....

این من پر ز بغض و دلتنگ در ک شده ام در این سال ها؟

درقبال تمام از دست دادن هایم په چیز لایقی را بدست آورده ام؟

گم شده ام در این مهمانی و آن مهمانی

در این رسم و رسوم و آن مراعات ها

در این نوع لباس و آن نوع برخورد 

در این چهار دیواری تنگگگگگ که دور است از تمام ارزوهایم.........

خدایا صدایم را هنوز هم میشنوی؟

دلم برایت تنگگگگگ شده است...........

آغوشت جا دارد برای یک ناسپاس ره گم کرده؟؟


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد