بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

...

وقتی هیچ چیز نتونی بگی... 

                                      سخته... 

                                                 کارای خدا سخته... 

ان مع العسر یسرا 

با هر سختی آسونیه  

ینی قراره سختی باشه... اصل به سختیه ... 

حالا کنارشم آسونی چاشنی میکنن برات...

اشک

چقدر قشنگ 

الهی شکرت 

شکرت که شب آخری نا امیدم نکردی

مخاطب عموم

کلا میگم: 

حواسمون باشه که خیلی جاها باید حواسمون رو جمع کنیم 

خیلی چیزا رو باید درنظر گرفت و بعد حرکت کرد... 

باید حواسمون باشه که خدا داره مچ میگیره که بهمون خودمونو ثابت کنه... 

همه ی مردم! 

با شمام! 

پ.ن:خدا حفظ کنه حاج آقا پناهیان رو...همچی همه چیو برات زیر و رو میکنه که دیگه غافلگیری معنا نداره...حساب کار دستت میاد که اینجا فقط محل غافلگیر شدن و جا نخوردنه....نباید بچه بود و به هر بادی لرزید... 

پ.ن:مومن در امن است...حتی میان قتلگاه

امان از دل ...

چی اومده به سر من... 

که دومین ساله که زینب باهام سر سنگینه.... 

وای زینب... 

دل آشفتگی میخواهم 

یادت هست؟! 

آن سال درکربلا دلم ماندکنج خیمه ات؟! 

نکند پس داده باشی؟!  

زینب...کاش مثل قبل در دلم حس میکردم حضورت را... 

قهر تا کی؟! 

اصلا مگر خاندان شما قهر هم میکند!! 

بی محلی کردن از شما دور است 

ببین چه کرده ام که لایق دوری ات شدم...

...

نه که تو این مراسما برکت نیست 

نه که توفیق و بهره به بیشتر اشک ریختن باشه... 

نه... 

فقط دلم روضه های دانشگا رو میخواد... 

فضای اون جارو 

آره خودم میدونم  

تهش منم که لیاقت ندارم 

وگرنه مجلس عباس کوچیک و بزرگ نداره 

پ.ن:گریه برا عباس (ع) می ارزه به رنجیدن مادرت؟!

بعد از مدت ها...بزرگتر شده ام

بعد از مدت ها آمده ام 

از پس حوادث و تقدیرات زیادی گذشتم و باز برگشتم به همان خانه ی همیشگی... 

پشت سرم را که نگاه میکنم پر است از تجربه و درس و عبرت... 

پر است از آموختن  همه ی آن چیزهایی که باید می آموختم... 

قدیم تر ها پدرم حرف قشنگی زد... 

میگفت: خدا امتحانت میکند تا چیزهایی را که نداری به تو ببخشد... 

امتحان های خدا پر است از حکمت...  

حالا میفهمم که من از این امتحانات صبر هدیه گرفتم... 

صبر کردن همان چیزی بود که باید میداشتم ... 

برای سعادت برای آرامش و برای رضایت ...  

جالب تر اینجاست که کارهای خدا آنقدر قشنگ کنار هم تدبیر شده اند که گاهی واقعا کم می آوری و حس میکنی ناتوانی ات را ... 

بعد این ماجرا ها و تمام فراز و نشیب ها 

وقتی که دلت محرم میخواهد و گریه... 

محرم میرسد و تمام ده شب اولش را سخنران برایت شیرین میکند با مبحث شیرین امتحان !

از خلال حرف هایش بینشی به تو هدیه میکند که امید و توکلت را بالا میبرد... 

که قابل تحمل تر میشود برایت همه ی سختی های دنیا ... 

چون.... 

فهمیده ای که نگاهی همواره بالای سرتو سوختنت را با لبخند به نظاره نشسته و خاکسترت را دوست تر دارد... 

این شب ها دعا کنیم برای فرجش 

اللهم عجل لولیک الفرج