بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

راستی بارونه

دلم کشیده این دفه فقط راستی بنویسم! 

 

راستی:این جور برداشت میشه که ما نه به بابا رفتیم نه به مامان....واااا!سلام مردم! 

 

راستی:نکنه آدم یه چی یاد بگیره.... 

انگار عمل جراحیه ...  

با یه دستکش مشمایی غیرقابل نفوذ و ماسک گنده رفتم سراغ مانیتور بابا گرده روشو بگیرم......(آخه ما تازه که نه خیلی وخته فهمیدیم اون غباره سمه مهلکیست بس خطرناک) 

 

راستی:از همون یادگرفتنا مازوخیسمیم کرده!

نکنه یه جا بشینم کنارم گوشی یا کنترل یا هر وسیله ی اینجورکی باشه....سیگنالا و امواجاش  هولم میده انقده که برام ملموس شده!!! 

 

راستی:اون هم که گفت هستیم و هست. البته واس خاطر اون... (نفهمیدین؟میدونستم!)

 

راستی:خوشم شد وقتی فمهیدم بللله...... میشه بابا ! 

 

راستی:خیلی باحاله...اینکه بری زیر قرض....گندگی! 

همش باید فک کنی چن تا اسمارتیز و پاستیل نمیتونی بخوری و تا کی؟!  

فک کنم این بارو تا آخرین روز مهاجرت!  

خب آدم باید واسه رسیدن به یه چیزایی از یه چیزایی مایه بذاره و بگذره که خیلی هم لازمه شاید!

 

راستی:خدا یه دهن بند به فوامیل ما بده یه عقل به من...

معجزه شد

بعد از کلی استدلال و مشورت و گریه و زاری در جوار والدین که ما آرامش خاطر نداریم و از استرس میمیریم اگر بیاییم کربلا ... 

 

تصمیم برآن شد که هیچ یک از ما نرود و همه بمانند به پای ما این یک سال را.  

 

و ماشروع به جستجو از اردو های نوروزی نمودیم که ناگاه:  

 

مادرمان در حین خانه تکانی دسته ای فال باز نشده یافتند که گویی زمان های قدیم پدر از سر دلسوزی از کودکی خریده بود.  

 

گفتیم تفالی بزنیم بر خواجه نظر او را نیز جویا شویم که:  

 

معجزه شد 

 

 تو عمرم اینجوری فالم نخورده بود وسط خال که این بار خورد 

 

 ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو            زینت تاج و نگین از گوهر والای تو   

..... 

ای صاحب فال بدان که به امید خدا نیتت برآورده و حاجتت روا میگردد و خبرهای خوشی به تو خواهد رسید  

 نومید مباش که هر نیتی کنی همای سعادت برسر تست . 

همیشه شریعت دین را به جا آور که  تو دانا تر از آن هستی که در امور دینی ات کاهلی کنی. 

هوشیار باش که اگر دارای مکنت و دولتی هستی مغرور نباش که از کرم و موهبت الهی ست و هیچگاه در این فکر خام مباش 

 چه بسیارند افرادی که اهداف بزرگی دارند و علی الظاهر هم لیاقت و شایستگی آن متاع را دارند ولی اینان شامل لطف الهی نیستند و از گرفتن حاجت محروم. 

 

خدای از نیت همگان آگاه است و هیچ رازی از او مخفی نخواهد ماند. 

گاهی از مواقع کاهلی و جاهلی از خود نشان میدهی ولی هشدار که باید درایت به خرج دهی که کفه ی ترازوی عقبی و دنیایت پر باشد  

و خداوند ستارالعیوب و جرم پوش است....  

 

بگذرد که باورم نشد فال دومو گرفتم و دومی هم در تایید همین دراومد....  

و خلاصه کربلا کربلا....  

من باس برم که  

حافظ گفت :کاهلی ننما

غیرقابل تحمل ها...

یه سری آدما رو نمیشه تحمل کرد 

 البته از نظر من ها که عبارتند از:  

 

اونایی که الکی و مصنوعی میخندن اونم از نوع قهقهه 

 اونایی که تظاهر میکنن به چیزی که ندارن 

 اونایی که درس میخونن میگن نخوندم (تو کلاسمون فراوان)  

اونایی که نمره کم میارن و همچی میپیچونن که فکر میکنی اااا خوش به حالش بیست شد 

 اونایی که از خودشون هیچی ندارن اما فقط ادا ادر میارن  

اونایی که وقتی دارن حرف میزنن دعوا دارن انگار 

 اونایی که فقط به یه جنبه از زندگی فکر میکنن  

اونایی که هیچ جوره هیچ کس رو قبول ندارن 

 اونایی که خیلی زود بهشون بر میخوره 

 اونایی که الکی ادای استرس داشتن در میارن(واااای یه نمونش تو کلاسمونه غیر قابل تحمل)  

اونایی که اشتباه میکنن و جای عذرخواهی ماس مالیش میکنن 

 اونایی که تا باهات کار دارن باهات خوبن 

 اونایی که ادای افسرده ها رو در میارن (کلا کسایی که ادا درمیارن فقط) 

 اونایی که فکر میکنن از دماغ فیل افتادن  

اونایی که تو کاراشون آرومن و موس موسی  

اونایی که زیادی پاستوریزه و هموژنیزه بار اومدن

 اونایی که ..... 

 بسه فعلا بقیش باشه واسه بعد  

هرچند فکر کنم این آخرین پستم باشه تا مدتی طویل!

هفت به علاوه یک

به عجایب هفتگانه دنیا زندگی منم باید اضافه کنن!  

من نمیفهمم چرا اینجوریه؟ 

 خیلی باهاله ها اما یه کم عواقب داره...  

 

من نمیفهمم چرا اون سالایی که اونهمه خر میزدم واسه نمره کامل و معدل اول و خلاصه... 

زورکی نفر دوم میشدم....  

 

حالا امسال که خواستم طعم لب مرز بودنو بچشم و بگم بابا این سال آخری ماهم بلدیم تنبل باشیم زورکی نمره کامل میگیرم...   

حالا بقیه درسا میگم یه کم خوندم اما

 اصلا غیرقابل تصور بود علوم اجتماعی(با اون طرز نمره دادنش) و عربی کامل شدن.....    

وضعم تو این دو تا امتحان خیلی خراب بود یعنی کلا لاشم وا نکرده بودم.... 

 حالا بیخیال ناکامی من از اینجاس که بازم رتبم حفظ شد...!  

به من میگن آدم بی جنبه!  

 

راستی:ییهو امروز تصمیم گرفتم ادبیات بخونم  

راستی  2:ییهو امروز بعد اون تصمیم ،تصمیم گرفتم دو تا رشته بخونم 

 راستی  3:ییهو امروز بعد این دو تصمیم تصمیم گرفتم فعلا درسمو بخونم....

مثل همیشه

این نیز بگذرد... 

 

منم دیگه...

یه وقتایی آدم یه حرفایی رو مجبوره بزنه تا آروم شه... 

                                                          حتی اگه واقعا اونی نباشه که میگه.... 

 

از این حرفا زیاد میزنم که احتمالا ....نه قطعا واسه همون خصوصیتس که تو پست قبلیا گفتم.... 

 

از گفتنش پشیمون نیستم اما... 

                                     شاید بهتر بود نمیگفتم.... 

                                                          آخه آدم چرا باید چیزی رو بگه که واقعا اونجوری نیس؟ 

      

                                                                         راستی به این نوع گفتنه دروغ نمیگنا...! 

 

 

 

دانشگاه تهران همچی مالی هم نبودا...! 

باور کن حتی دانشکده حقوقش ... 

داش خراب میشد رو سر آدم... 

اما همین خرابیش خواستنی کردتش..... 

 

اون یکی دانشگاهه که همه مخالفن انقده قشنگ ترهههههههههههه!!! 

 

تازه پیام نور همینجام خوابگاهاش کلی هم بهتره.... 

فقط مشکلش اینه که پیام نوره اینجاس!!!

ای بابا

باز دلم شور میزنه...... 

 

مثه این مامان بزرگا.... 

 

یه بار شور زد و ... 

اینبار  اما.... 

 

کی بود نوشته بود عمل پیوند دلم داریم یا نه؟؟!!! 

فک کنم خوده خودم بود.... 

 

من حاضرم  

میدمش به شرط اینکه برش نگردونن... 

جاش خالی باشه بهتره.... 

 

راستی قرار بود من همه چیو درست کنم... 

(شاید حق داشتی بم خندیدی...) 

 

اینتو یه لامصبی هی .... 

 

هیچی بابا..

خدافظی با این شهر هرچند دوسش دارم....

کمتر از صد و شصت روزه دیگه  نقل مکان میکنم.... 

با توافق همگی..... 

 

فقط اگه دانشگاهم قبول شم نور علی نور میشه.... 

 

من رفتم تا مقدمات سفر  پیش رومو فراهم کنم.... 

 

بای بای...

ماه سوی آسمان آید همی...

بعد از ده دوازده روز خونه روشن شد دوباره.... 

 

الهی شکر.... 

 

هیچ خونه ای رو بی چراغ نکن