بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

مدینه...

مینا بیدار شو 

هفته ی دیگه این موقع کجایی؟!! 

یک سال دیگه

امروز 

22دی... 

ازبس جو گیر این تاریخ بودم تاریخ بالای برگه ی امتحانمو زدم 22/10/72!!! 

عاشقم اصلا!! 

تولدمون مبارک 

پ.ن:خدایا خیلی شکرت... 

ته شکرت کجاست؟! 

دلم میخواد یه سر بیام اونجا

بله...

تا خود صب خوابم نبرد... 

درس میتونم بخونم دیگه من آخه؟!! 

شکرت خدا از ته ته دل 

فک کنم ورشوردم*!

از من یکی بعید نیست... 

از منی که ترمز قطار میکشم و برای شادی دل کودک درونم برا خودم ازون پنگوئنا که سر میخورن میخرم و  

واسه درسی که ۵۴۰دقیقه جای غیبت داره مازاد میخورم  

هیچی بعید نیست... 

از من یکی بعید نیست... 

منی که خبر سریمو فقط به یه نفر میگم و بعد از در و دیوار میشنوم همون خبر سریمو ...

یا حتی منی که یه هفته مونده به امتحانات تازه قراره بفهمم سر کلاس روش تحقیق راجبه چی حرف زدیم و باید تا دو ماه دیگه پورپوزال ارائه بدیم اونوخ من الان تازه هنوز نمیدونم موضوعم چی چی قراره باشه هیچی بعید نیست... 

از من که همین الانه الان گوشیمو میذارم تو جیبم و فورا دنبالش میگردم و کلی نذر و نیاز میکنم و به خودم قول میدم که دیگه ایندفه عکساشو پاک کنم و بعد نیم ساعت از تو جیبم پیداش میکنم هیچی بعید نیست ...  

خلاصه اینو می خوام بگم که با این تواصیف(!)اصلا بعید نیست که بتونم با وجود چنین اتفاقات بزرگی که در حال رخدادنه خیلی خوب از پس امتحانام بر بیام... 

مگه نه؟! 

پ.ن:*یه اصطلاح طبسیه فعلا دنبال معنیش نگردین!