جزای یک شوخی کوچک ...
جزای نقش سوسک را با انگشت بر سر دوست بازی کردن آیا ناکارشدن است؟؟
صحنه ی اول:
فاطمه نشسته لبه ی پله جلوی دانشکده(!)
در حال صحبت با گوشی....
مینا از پشت سر وارد میشود...
دستش را آرام بر روی سر فاطمه حرکت میدهد...
در یک آن قلب فاطمه از جا کنده شده و صحبت را رها میکند و به دنبال بازیگر سوسک میدود...
صحنه ی دوم:
مینا و فاطمه خوش و خرم کنار باغچه در حال حرکت..
عمق باغچه حدود یک متر...
باغچه پر از برگ های پاییزی...
ناگهان دستی مینا را به داخل باغچه هول میدهد...
آآآآآآآآآآآآآآآ آ آ آ آ آ آ آ آ
سقوط دختری از لبه ی پرتگاه...
صحنه ی سوم:
ندارد!
پ.ن:محض اطلاع:رگ گردن به طور ناهنجاری گرفته و تمام نیمه ی سمت چپ بدن کوبیده شده است و حرکت مصدوم را دچار مشکل کرده است ...
نقطه سر خط.
آخه این چه شوخیه ؟
خوبی الان مینا؟
معلومه که صحنه سوم ندارد چون هیچ کدوم از بازیگران در اخر این داستان شفا نگرفته اند و ببینندگان نامرئی این فیلم باید دست به دعا برداردن انگار.
درضمن یه کم درس بخونید به جای ورجه وورجه کردن بد نیستا
چرا این شکلی؟!!!