-
گمگشته
یکشنبه 4 مهرماه سال 1395 01:58
چقدر گم شده ام در هیایو ی این شهر چقدر دور شده ام از تنهایی این دل چقدر زندگی پیییییر میکند آدم را..... پقدر پیییییییییییر شده ام در این سالها چه شد که روزگار این قدر دور پرتابم کرد.. چه شد که پرخ روزگار آنقدر چرخید که گم کردم خودم را کجاست آن مینا و من کیستم.... این من پر ز بغض و دلتنگ در ک شده ام در این سال ها؟...
-
مینا؟؟؟
یکشنبه 4 مهرماه سال 1395 01:17
و چقدر دلتنگ شده ام برای این خانه....
-
چه عجب...
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1393 13:36
انقدی نیومدم اینجا که رمز عبورمو یادم رفته بود مجبور شدم عوضش کنم.... و اما اینکه... چهل رو سه روز دیگه مونده فقط...
-
شکرررر
جمعه 4 مهرماه سال 1393 12:16
این منم: یه آدم خوشبخت
-
آخیش!
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1393 11:41
و حالا... ترم چهار هم تمام میشود.... دورو دورو دورو دورو دورو دورو دورو دودورو دودو دو رو دورو....
-
برکت
شنبه 17 خردادماه سال 1393 11:30
خدایا برکت های زمینت را از ما نگیر... همان هایی به حرمت نفسشان عذاب را از اطرافیانشان دور میکنی... خدایا... به فاطمه ی زهرا قسمت میدهیم سلامتی پدر عزیز جامعه ی امام صادق را هر چه زود تر برگردان... به نیت سلامتی هر چه سریع تر ایشان: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم پ.ن: برای سلامتی یاور حضرت آقا دعا کنیم؛ دعا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 خردادماه سال 1393 21:29
شعور هم گاهی اوقات چیز خوبی است اندکی درک و فهم و رهایی از کلیشه های سنتی و غلط افکار....
-
دزدی!
جمعه 22 فروردینماه سال 1393 10:44
روحانی کاروان مکه میگفت: مراقب چیزهای گرون قیمتتون باشید به فرودگاه که رسیدیم دزد زیاده... .... شیطون و دار و دسته ی دزدش آماده واستادن هر چی تا حالا جمع کردینو بزنن! پ.ن:واقعا هنر به اینه که اگه با زیارت معرفت و ثوابی جمع کردی حفظش کنی! و این واقعا امتحان سختیه...
-
توفیق
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 19:35
کربلا کربلا ما داریم میاییم.... پ.ن:یکی از بزرگترین آرزوهام تو این سال برآورده شد ممنونم خدا خدایا سال بعد سال ظهوره؟! عید همتون مبارک
-
جم بندی!
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 23:09
عجب سالی بود امسال اونقد سرم شلوغ بود که حالیم نیس اخر هفته عیده! این بی حسی احساسی واسه من که از صد کیلومتری بوی عیدو میشنیدم!عجیبه... خیلی بر برکت بود و بر فراز و نشیب.... ب.ن:هیجکاه باطن زندکی خود را با ظاهر زندکی دیکران مقایسه نکنیم!
-
سکوت
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1392 09:43
مگه آدم باید همیشه حرفی برای گفتن داشته باشه که بیاد پست بزاره؟! پ.ن:برای من که دلم از سکوت لبریز است صدای پای تو از دور هم دل انگیز است...
-
مقصود تویی...
شنبه 5 بهمنماه سال 1392 18:50
خودم هم حتی الان که کمتر از بیست و چهار ساعت باقی مانده باور ندارم... باورم نمیشود که قرار است با چشم های آلوده ام خیره به کعبه شوم و در بقیع اشک بریزم... باورم نیست که پاهای گنهکارم لایق قدم نهادن در بیت الله الحرام شده اند... خوب میدانم که همه ی این توفیقات امتحان است و از صدقه سری های اطرافیان... برایم دعا کنید...
-
مدینه...
یکشنبه 29 دیماه سال 1392 19:23
مینا بیدار شو هفته ی دیگه این موقع کجایی؟!!
-
یک سال دیگه
یکشنبه 22 دیماه سال 1392 10:06
امروز 22دی... ازبس جو گیر این تاریخ بودم تاریخ بالای برگه ی امتحانمو زدم 22/10/72!!! عاشقم اصلا!! تولدمون مبارک پ.ن:خدایا خیلی شکرت... ته شکرت کجاست؟! دلم میخواد یه سر بیام اونجا
-
بله...
سهشنبه 17 دیماه سال 1392 08:52
تا خود صب خوابم نبرد... درس میتونم بخونم دیگه من آخه؟!! شکرت خدا از ته ته دل
-
فک کنم ورشوردم*!
جمعه 13 دیماه سال 1392 14:09
از من یکی بعید نیست... از منی که ترمز قطار میکشم و برای شادی دل کودک درونم برا خودم ازون پنگوئنا که سر میخورن میخرم و واسه درسی که ۵۴۰دقیقه جای غیبت داره مازاد میخورم هیچی بعید نیست... از من یکی بعید نیست... منی که خبر سریمو فقط به یه نفر میگم و بعد از در و دیوار میشنوم همون خبر سریمو ... یا حتی منی که یه هفته مونده...
-
بار دیگر با کاروان امام صادق(ع)به پابوسی ات می آییم...
جمعه 22 آذرماه سال 1392 14:02
عشق، رسوایی محض است که حاشا نشود عاشقی با اگر و شاید و اما نشود شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود دیر اگر راه بیفتیم، به یوسف نرسیم سرِ بازار، که او منتظر ما نشود لذت عشق به این حسِّ بلاتکلیفی ست لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟ من فقط روبه روی گنبد تو خم شده ام کمرم غیر در خانه ی تو تا...
-
خسته نباشید
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 10:03
۹۲/۹/۱۹ ساعت 8:15 اینجا کلاس است...کلاس مبانی سازمان و مدیریت از سیزده نفر حاضر در کلاس معلوم نیست چند نفر جسم و روحشان با هم در کلاس است... اتفاق عجیبی نیست این که در میان جمع باشی و دلت جای دیگر... مثل الان من! به چشم استاد در حال نوشتن جزوه ام ...خودم هم خوب نقش بازی میکنم...هر از چند گاهی سوال هایی می پرسم که کسی...
-
تلافی تا چه حد آخه؟؟!!
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 18:52
جزای یک شوخی کوچک ... جزای نقش سوسک را با انگشت بر سر دوست بازی کردن آیا ناکارشدن است؟؟ صحنه ی اول: فاطمه نشسته لبه ی پله جلوی دانشکده(!) در حال صحبت با گوشی.... مینا از پشت سر وارد میشود... دستش را آرام بر روی سر فاطمه حرکت میدهد... در یک آن قلب فاطمه از جا کنده شده و صحبت را رها میکند و به دنبال بازیگر سوسک میدود......
-
خظعولانط!!!
شنبه 9 آذرماه سال 1392 13:04
الان از همون مواقعه بیکاریه که حوصلم سر رفته و نمیدونم چیکار کنم و دلم کشیده حرف بزنم و کسی رو پیدا نمیکنم و میدونم فردا کلی درس دارم و امروزم نمره ی نیم ترممو دیدم و متنبه باید میشدم و شروع می کردم از فرصتام استفاده میکردم و پیشرفتی حاصل میکردم اما... نکردم ... ! خلاصش که کلا یه مدلایی شدم یعنی نمیفهمم حتا که آیا...
-
مشهد مکه کربلا
جمعه 8 آذرماه سال 1392 10:58
میتونم قسم بخورم که من لیاقت این اتفاقات خوب رو ندارم... نفس حق اطرافیانه به خدا شکرت
-
اثرات ساعت اندیشه!!!
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 13:16
از واحد وجدان به واحد مینا: با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد... ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما که به درد خودتان و عمه ی شریف و نداشته یتان میخورد ...آرزوی خسته نباشید از استراحت ها و یللی تللی ها را برای شما دارم... غرض از مزاحمت یادآوری چند نکته ی بسیار جزئی و غیر مهم خدمت شریفتان بود که در ادامه اشاره خواهد...
-
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی....
شنبه 2 آذرماه سال 1392 00:06
خلق الانسان عجولا... یعنیا من مصداق بارزه بارزه این آیه ام... خدایا به کمکت نیاز داریم...! دستمونو بگیر
-
...
شنبه 25 آبانماه سال 1392 11:55
وقتی هیچ چیز نتونی بگی... سخته... کارای خدا سخته... ان مع العسر یسرا با هر سختی آسونیه ینی قراره سختی باشه... اصل به سختیه ... حالا کنارشم آسونی چاشنی میکنن برات...
-
اشک
جمعه 24 آبانماه سال 1392 23:55
چقدر قشنگ الهی شکرت شکرت که شب آخری نا امیدم نکردی
-
مخاطب عموم
جمعه 24 آبانماه سال 1392 13:36
کلا میگم: حواسمون باشه که خیلی جاها باید حواسمون رو جمع کنیم خیلی چیزا رو باید درنظر گرفت و بعد حرکت کرد... باید حواسمون باشه که خدا داره مچ میگیره که بهمون خودمونو ثابت کنه... همه ی مردم! با شمام! پ.ن:خدا حفظ کنه حاج آقا پناهیان رو...همچی همه چیو برات زیر و رو میکنه که دیگه غافلگیری معنا نداره...حساب کار دستت میاد که...
-
امان از دل ...
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1392 12:53
چی اومده به سر من... که دومین ساله که زینب باهام سر سنگینه.... وای زینب... دل آشفتگی میخواهم یادت هست؟! آن سال درکربلا دلم ماندکنج خیمه ات؟! نکند پس داده باشی؟! زینب...کاش مثل قبل در دلم حس میکردم حضورت را... قهر تا کی؟! اصلا مگر خاندان شما قهر هم میکند!! بی محلی کردن از شما دور است ببین چه کرده ام که لایق دوری ات...
-
...
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 23:32
نه که تو این مراسما برکت نیست نه که توفیق و بهره به بیشتر اشک ریختن باشه... نه... فقط دلم روضه های دانشگا رو میخواد... فضای اون جارو آره خودم میدونم تهش منم که لیاقت ندارم وگرنه مجلس عباس کوچیک و بزرگ نداره پ.ن:گریه برا عباس (ع) می ارزه به رنجیدن مادرت؟!
-
بعد از مدت ها...بزرگتر شده ام
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 12:57
بعد از مدت ها آمده ام از پس حوادث و تقدیرات زیادی گذشتم و باز برگشتم به همان خانه ی همیشگی... پشت سرم را که نگاه میکنم پر است از تجربه و درس و عبرت... پر است از آموختن همه ی آن چیزهایی که باید می آموختم... قدیم تر ها پدرم حرف قشنگی زد... میگفت: خدا امتحانت میکند تا چیزهایی را که نداری به تو ببخشد ... امتحان های خدا پر...
-
اندر احوالات امام صادقیا و غیره!
جمعه 5 مهرماه سال 1392 13:05
-امروز چرا اینقد ترافیکه؟! -اه ای بابا برو دیگه کلاسم دیر شد -چه خبر شده ینی؟ دین دین دین دی دی دی دین دی دی دیدین... اینجا ایران است صدای جمهوری اسلامی ایران سلاام صبح زیبای اول مهریتون بخیر ععععععععععه!اول مهره! پ.ن:لاقل قدیما اول مهر یه بوهایی میداد الانکه اول مهر برنامه میان ترم میدن دستمون...!