اون روزی که با دستای خودم یه عروسک چوبی درست کردم ،یه حس دیگه داشتم ،حس می کردم این عروسک فقط وفقط مال خودمه ،صاحبشم ،مالکشم،خالقشم !
حواسم بود دست هر کسی ندمش ، مواظبش باشم تا کسی چپ بهش نگاه نکنه اما این مراقبت کجا و مراقبت تو کجا؟؟؟
تویی که کل جهان رو با دستای خودت ساختی همون روزی که حس تازه ای داشتی !
تو هم دلت نمی خواد عروسکات خراب بشن مواظبشونی نمی ذاری کسی بهشون چپ نگاه کنه ، چون مال خودتن صاحبشونی، مالکشونی ، خالقشونی
ای خدا تو یه روزی همه ی ما رو با دستای مهر خودت خلق کردی و به هر کدوم جا و مکان دادی ،همه ی ما صاحب داریم ، جا و مکان داریم پس چرا بعضی وقتا احساس تنهایی و غربت می کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی ها واقعا برای خودم متاسفم یعنی واقعا هیشکی هیچ نظری نداره که دلم خوش باشه !!!
غربت و تنهایی صفت خاص مردان توست. ما را جوهر مردانگی عنایت کن تا غربت و تنهایی این جهان را تاب بیاوریم
تو اگر نباشی به که میتوان گفت حرفهایی را که به هیچ کس نمیتوان گفت؟؟؟!!!