بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

بوی جوی مولیان..... (چه ربطی داره؟)

امروز دوستم از کربلا اومد 

یه عطر آورده  

از صبح تا حالا خونمون بو ی کربلا گرفته.......

تصمیم کبری!

هیچ دلیلی برای غصه خوردن نمیبینم! 

درسته دندونمو جراحی کردم و الان درد دارم اما.... 

خدارو شکر که دندونی داشتم که جراحیش کنم حسی دارم که درد رو احساس کنم و ...... 

درسته آخرین سال مدرسه ست و غصه داره اما.... 

این یعنی من بزرگ شدم اون قدری که دیگه باید برم دانشگاه!!! 

درسته لای کتابمو باز نکردم واسه کنکور اما ....

شاگرد خوبی ام و هنوزم از خیلیا جلو ترم و وقت دارم ....

درسته یه مدت الکی به یکی دل خوش کردم اما.... 

خداروشکر که مقاوم شدم تا زود احساساتی نشم و زود باور نباشم ....

کلا شما هم بیخیال پست قبلی های من شید که وقتی یادشون می افتم واقعا شرمنده میشم 

میشه نخونیدشون؟؟؟؟ 

من که میدونم میخونید اما نخونید  

جون هر کی دوست دارید  

چرا پاکشون نمیکنم؟؟ 

چون یه حسی بهم میگه بودنش عبرته!!!!!! 

خلاصه من عوض شدم ُحال و هوای اینجا هم عوض میشه ایشالا.....

ماه مهر......

باز هم بوی ماه مهر 

با یک تفاوت بزرگ 

این آخرین مهری ست که من پشت نیمکت های کلاس به درس مهر معلم گوش میدهم  

این اولین مهریست که با غم و دلتنگی آغاز میشود 

غم دوری و فراموشی اجباری تمام خاطرات و دعوا ها  

از شکستن نوک مداد تا نرساندن تقلب سر جلسه و دست انداختن معلم ها 

باز آمد بوی ماه مدرسه  

اما با خود دلتنگی آورد......