بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

تاوان

کتاب قطور رو یه جوری تموم کردم نمرش رو هم اگه خدا بخواد میگیرم ولی چون درس عبرت گرفته بودم گفتم اقتصاد رو مثه آدم میخونم..

همین هم شد کل کتاب رو تا 5 بعد ازظهر تموم کردم(!) ولی از اون جایی که این جیرجیرک های عزیز حیاط آواز خوندنشون گرفته بود تا ساعت 3 نتونستم بخوابم!

و نتیجه این که صبح خواب موندم!

بد ترین لحظه ی زندگی....

امتحان 8 و ربع شروع میشه و من ساعت 8 تازه به سر زنان از خواب بیدار شدم

نفهمیدم چه طور رسیدم ولی خوب همین که پامو گذاشتم تو مدرسه معاونمون در هارو بست

منم از جرز در رفتم تو 

حالا مگه لرزش دستام میذاره تمرکز کنم؟؟!!

خلاصه امتحانو دادم(خوب) و سر جلسه سرمو به دیوار تکیه دادم و لالا...

چشامو که باز کردم دیدم مراقبه بالا سرم واستاده داره بر وبر نگام میکنه ! گفت پاشو بده خوب مرد حسابی این چه وضعه؟؟؟

راست میگفت ها برگرو دادم و اومدم تا 12 خوابیدم

اینم سرنوشت به موقع درس خوندن

شیدا

اصلا نمیدونم چرا این جوری شدم!

دو دقه خوشم دو دقه ناخوش

صبح خروس خون (ساعت11) بیدار شدم تند تند کتاب رو گرفتم دستم که وقت کم نیارم دو درس خوندم دیدم مخم خسته شده باید استراحت کنم،یه چرت کوچولو از ساعت 1 تا 2 بعد هم که ناهار و بعد اون هم که آدم نباید درس بخونه چون بدنش قاطی میکنه نمیدونه طفلک غذا رو هضم کنه یا مطلبو ...

خلاصه تا الان که 7 و نیمه بنده نصف کتاب قطورم مونده 

چه کنم حالا؟؟؟؟ فراموش نشه که طبق معمول امشب مهمون داریم

ای زمونه

سلام

یه خورده ی خیلی زیادی شرمندم!

آهای مردم 100 تومن داره میپره!

من نمیدونم آخه این دبرای عزیز چرا با آدم پدر کشتگی دارن!؟

بابا یه آدم بدبخت که تو طول سال مثل ........ درس خونده و همه ی نمره هاش 20 بوده چرا باید برا نیم نمره جز بزنه؟؟؟

آره نمره مهم نیست اونم نیم ، ولی الان رقابته!

التماس دعا!!!!!!!!!!

شکر

دالییییییییییی

چقدر خوبه آدم یه خانم جون داشته باشه ها نه!؟؟

آقا ما نشستیم سر جلسه، با اعتماد به نفس کامل.

 سوال یک رو نوشتم ،

سوال دو یادم رفت ،گفتم عیب نداره ،

سوال 5 یادم رفت بغضم گرفت قورتش دادم رفتم بعدی...

خلاصه تو صفحه ی اول 5 تا سوال یادم رفت صفحه ی بعد هم یه سوال...

در شرف اشک ریختن بودم که خانم جون (معلم تاریخ ادبیات که به دادمون نرسید این هم خدا فرستاد)گفت نگران نباش هواتو دارم

نیست معلم روانشناسیه ! میفهمه آدمو هی رفت و اومد و معلممون رو آورد بالا سرم تا راهنماییم کنه

خلاصه با هر فلاکتی بود نمره ی 20 را رقم زدیم!!!!!!!!

میدونید آخه به نفر اول کل مدرسه 100000 تومن جایزه میدن ،من هم ادعام گوش فلکو کر کرده که این جایزه مال منه! تا حالا که سه تا امتحان به خیر گذشت ،خدا بقیه رو به خیر بگذرونه!!

دعا کنید که شیرینی شما محفوظه!

لعنت بر هر چه .....

نه آخه یکی بگه به من چه ؟؟

حالا اگه رودکی اومده یه گوربه گوری رو نوشته یا منوچهری یه لامصبی رو ابداع کرده چی به من میرسه؟؟

که چی بشه نمیفهمم! هرچی باخودم کلنجار میرم که:تاریخ ادبیات درسی است بس شیرین.

انگار که خودم رو مسخره کردم !

این عقل ناقص هم فرق شیرینی و تلخی رو درک میکنه!  

جالب این جاست که هی به خودت بگی :من میتونم من میتونم ،بعد یه 20 صفحه بخونی و وقتی که برگردی هیچی یادت نباشه!

ای خداااااا  چی کار کنم،آهومو پیدا .....

دیدید قاطی کردم به کل تو رو خدا برام دعا کنید حداقل آبروم جلوی اونایی که بهشون یه قول هایی دادم حفظ بشه!!

بد قولی

سلام

میگم ها بد قولی خیلی بد چیزیه، مگه نه!

خب بابا جون نمیتونی انجام بدی قول نده مگه زورت کردن و چاقو گذاشتن زیر خرخرت!!؟؟؟!!

(باز تکرار میکنیم که: منظورم شما نیستی!)

یادآوری

سلام

یه چیزی بگم برای کسایی که زود جبهه میگیرن 

من تو پست قبلیم قصد توهین یا مسخره کردن کسی یا گروهی رو نداشتم ها (جو گیر نشین)

نظر شخصی خودم بود که گفتم!!!

به فکر مردم باشید!

یه نکته ی جالب دریافتم و اون این که:

این مامورای اطلاعاتی(!) رو که تو نمایشگاه کتاب مستقر کردن نباید ....

یا حداقل لهجه نداشته باشن

به طرف میگم شبستان کدوم وره؟؟؟

میگه ایییییین جا رو که بپیچی ..... دست ...... اونجیه!

به نظر شما من چی جوری باید شبستان رو پیدا میکردم؟؟؟

(اون  نقطه چین ها جاهایی بود که طرف با غلظت و لهجه ی شیرینش گفت!

mns!!!

سلام

یه پارازیت! با عرض معذرت

خاطرمو ادامه میدم ولی این مطلبو فقط به منظور(!)پیام بازرگانی مینویسم

هه! امروز به کلی زده بود به سرمون با گروه mns که متشکل از من و نیلو و شبنمه یه مملکتو سر کار گذاشته بودیم!!!!!!!!!!!

نمیدونی انقده حال داد که نگو  ولی خب تمامی بچه ها و اساتید(!) برامون دست به دعا برداشتن!

شما قضاوت کنید اگه یکی بخواد دشمنارو بکشه دیوونه ست؟؟؟؟

خب ما هم راه افتاده بودیم تو سالن و "تق تق دوش دوش گروم گروم" دشمن میکشتیم!

فقط اسلحمون خیالی بود !تازه خیلی هم تو کارمون وارد بودیم چون تمام دبرایی( جمع دبیر ) رو که در طول سال خونمونو تو شیشه(!) کردن هدف قرار دادیم! (سو تفاهم نشه این دبرا دشمن نبودن ها دوستایی بودن که آبمون باهاشون تو یه کانال نمی رفت!

خلاصه .... خیلی حال داد حتما امتحان کنید

خاطرات نورانی

بسم الله النور

کی باورش می شد؟

درست مثل یه معجزه بود .مامان من با همه ی سرسختی اش ،قبول کرد،مامانی که اگه بگه نه دیگه نمیشه کاریش کرد

چهارشنبه بود که خانم ....... تو سالن جلومو گرفت و گفت:مینا ،شلمچه میای؟؟

من هم بر خلاف همه ی علاقه ای که داشتم گفتم :نه!چون مامانم نمیذاره!ولی...

وقتی شهدا بطلبن هیچ چیز جلودار آدم نیست مامانم بدون اصرار زیاد راضی شد!

در پوست خودم نمی گنجیدم ،نمی دونستم چه جوری ازش تشکر کنم....

خلاصه تا روز موعود روز شماری کردم...

درست امروز ساعت 4 راهی میشدم به سمت سرزمین نور،سرزمین عشق از رباط کریم به سمت شهریار راه افتادیم.توی یه اردوگاه در شهریار ساکن شدیم و شب رو اونجا گذروندیم،ولی چه شبی بود اون شب.

بعد از اینکه یه مختصر آشنایی با هم اتاقی ها پیدا کردیم و خوب مستقر شدیم رفتیم برای وضو و نماز.

دم غروب بود و هوا گرفته،آرامش تو وجود آدم موج می زد....

خلاصه نماز رو به جماعت خوندیم و رفتیم سمت خوابگاه ها برای آماده شدن برای شام...

من و فاطمه بودیم ،غریبه و تنها...

یه اکیپی بودن که خیلی جالب بود، در عین شادی و شوخی سنگین و رنگین و مودب.

من و فاطمه جذبشون شدیم و با یه سلام علیک کوچیک شدیم عضو گروه "ارازل" !

جالب بود گروهی که از همه نظر 20 بود اسم خودشو گذاشته بود "ارازل" ...

خلاصه از بین اون گروه زهرا..... از همه برجسته تر بود ،سر صحبت رو با اون باز کردیم و اون هم هوای ما رو داشت.... دیگه شده بودیم یه گروه 7 8 نفره...

ادامه دارد...

ای کاش!!!!!!!!!

ای کاش می شد همیشه شب باشد


چه لذتی دارد شب هایی که همه خوابند و فقط تو بیداری خلوت با او

چقدر زیباست مناجات های شبانه و درد دل های تنهایی

چقدر زیباست که دامن شب بشه سفره ای پر رازهای تو

چقدر دوست داشتنیست قطرات اشک شیشه ای که هدیه می کنی به او

چقدر عزیز است لحظات با او بودن و با او خلوت کردن

با تنها گوش شنونده و تنها چشم بیننده

می بیند و می شنود راز ها و درد دلهایت را

یقین داشته باش که بهتر از او کسی را نمی یابی


پس ای کاش همیشه شب باشد

اختتامیه!

صاحب این وبلاگ تا اطلاع ثانوی مرده است...!

سلام 

دیدی اومدم

کار دارم خوب 

وفت ندارم

های

سلام 

الان فقط برا این اومدم که به بعضیا بگم "خودتی پوچ"

بنده خیلی هم پر هستم ..... می خوای ........... دلم برات می سوزه! آخی

خوب ،خوبید ؟

فردا  کنفرانس دارم پدرم داره در میاد !

کمک !کمک!

میام حالا .........

یه دقه واسین اومدم!

خودمون باشیم!!!!!!!!!

اگه تو این عالم هر کسی جای خودش بود، چی میشد!!!

نه من نقش تو رو بازی میکردم نه تو نقش منو!!!

بالاخره هر کسی برای یه کاری آفریده شده ، نه؟؟؟

راستی! کار ما چیه؟!!؟

ها!

خالی

مشکلیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

باورت کردم!

سلام

اصلا باورم نمیشه واقعا قدرتتو لمس کردم

اون کسی نبود که بشه به این زودی از دل بیرونش کرد ولی با کمک تو ....

خیلی خوشحالم چون الان دیگه اون رو هم مثل بقیه دوست دارم پس عشق و محبت بزرگه میمونه مال خودم و خودت!!!

راستی ها این که میگن از تو به یک اشاره از من به سر دویدن راسته

بابا من فقط گفتم کمکم کن بیرونش کنم اونم همین جوری آبکی ولی... تو چی کار کردی

نمیدونم واقعا به اونایی که یه وقت هایی نا امید میشن چی باید گفت ( از جمله خودم)

میگم ها حوصلت سر نمیره؟ حرصت در نمیاد از این که ما آدما این همه بی توجهیم این همه قدر نشناس؟؟هر چند تو اون قدر بزرگی که.....

بی خیال ،بگذریم حالا چی کار کنیم ؟؟ چی جوری هر روز مصمم تر از دیروز باشم؟(تو عشق به تو) فکر کنم خودم بدونم

از شنبه..... نه نه از همین الان شروع میکنم می خوام کفر شیطونو در بیارم همون جوری که بعضی وقت ها کفر زهرا رو در میارم ، حتی بیشتر !

کمکم کن !     خیلی حال میده وقتی حس میکنم الان شیطون اون گوشه واستاده و دندوناشو از حرص به هم فشار میده وقتی که میبینه من دارم بهت نزدیک میشم 

خدایا کمکم کن این شادی رو با هم سهیم شیم


اولین مرحله

خدایا 

کمکم کن بیرونش کنم 

می خوام خالی بشم از هرچی که هست

می خوام پر بشم از تو!

باز برگشتم!

می خوام بنویسم!

مثل اون وقت ها، وقت هایی که یه گوشه خلوت میکردم و تک و تنها تو سکوت مینوشتم، برای تو فقط فقط!

دوست دارم دوباره برات نامه بنویسم و جواب نامه ها مو بگیرم 

نمیدونی چقدر شیرینه وقتی که پستچی دلم خبر از نامه های تو میاره!!

به حرفام گوش کن ،

دوباره بهم جواب بده

این بار هم میخوام با تو باشم...

کمکم کن!!!

غول دلخوری

نازنین!

قسم به دوستی

قفل دلخوری بدون حرف و گفتگو

وا نمیشود

پاک و کوچک است قلب تو

غول قهر و دلخوری

در دل تو جا نمیشود

خوب من!

بس کن این سکوت بی نتیجه را

فرصتی بده برای گفتگو

دست کم به من که میرسی

ناسزا بگو