بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

معجزه شد

بعد از کلی استدلال و مشورت و گریه و زاری در جوار والدین که ما آرامش خاطر نداریم و از استرس میمیریم اگر بیاییم کربلا ... 

 

تصمیم برآن شد که هیچ یک از ما نرود و همه بمانند به پای ما این یک سال را.  

 

و ماشروع به جستجو از اردو های نوروزی نمودیم که ناگاه:  

 

مادرمان در حین خانه تکانی دسته ای فال باز نشده یافتند که گویی زمان های قدیم پدر از سر دلسوزی از کودکی خریده بود.  

 

گفتیم تفالی بزنیم بر خواجه نظر او را نیز جویا شویم که:  

 

معجزه شد 

 

 تو عمرم اینجوری فالم نخورده بود وسط خال که این بار خورد 

 

 ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو            زینت تاج و نگین از گوهر والای تو   

..... 

ای صاحب فال بدان که به امید خدا نیتت برآورده و حاجتت روا میگردد و خبرهای خوشی به تو خواهد رسید  

 نومید مباش که هر نیتی کنی همای سعادت برسر تست . 

همیشه شریعت دین را به جا آور که  تو دانا تر از آن هستی که در امور دینی ات کاهلی کنی. 

هوشیار باش که اگر دارای مکنت و دولتی هستی مغرور نباش که از کرم و موهبت الهی ست و هیچگاه در این فکر خام مباش 

 چه بسیارند افرادی که اهداف بزرگی دارند و علی الظاهر هم لیاقت و شایستگی آن متاع را دارند ولی اینان شامل لطف الهی نیستند و از گرفتن حاجت محروم. 

 

خدای از نیت همگان آگاه است و هیچ رازی از او مخفی نخواهد ماند. 

گاهی از مواقع کاهلی و جاهلی از خود نشان میدهی ولی هشدار که باید درایت به خرج دهی که کفه ی ترازوی عقبی و دنیایت پر باشد  

و خداوند ستارالعیوب و جرم پوش است....  

 

بگذرد که باورم نشد فال دومو گرفتم و دومی هم در تایید همین دراومد....  

و خلاصه کربلا کربلا....  

من باس برم که  

حافظ گفت :کاهلی ننما

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد