چقدر زود گذشت...
واقعا به اندازه ی یه چشم به هم زدن!
یه ترم تموم شد!
ترم اول دانشگاه با همه ی سختیا و حاطرات تلخ و شیرینش...
با همه ی بی تجربگی ها و سرسری گرفتنا!
بابا ما عمرا فکرشم میکردیم قراره اینجوری پوستمون کنده شه!
والا!اون از امتحانات فشرده و حجیم اینم از خوابگاه و انتظارات عجیب غریبش
تو این مدت شب و روز همه با هم قاطی شده بود ...اگه چراغ کسی زودتر از سه خاموش میشد تعجب داشت و تیکه بود که خروار میشد رو سرش...
مرفهین بی درد خوابگاه اونایی بودن که تو روز دو تا امتحان نداشتن و شبا نوبت نظافت باهاشون نبود
خلاصه که تو همین گیر و دار تولد گرفتن و یواشکی از مقررات خوابگاه سرپیچی کردن و رفتن به مناطق ممنوعه ی خوابگاه!!!برای غافلگیری دوستان خودش صفایی داشت
اینکه شبا وقتی بچه ها سرشون تو درسه با صداهای وحشتناک بترسونیشون یه ریسک خطرناک و یه خاطره ی فوق العادس!
اون شب قیافه ی بچه ها دیدنی بود همه رنگشون پریده بود و چپیده بودن تو یه اتاق
یکیشون که کلا لکنت گرفته بود و میکوبید به دیوار که بقیه رو خبر کنه!!!
این وسط من و فاطمه بودیم که از خنده روده بر شده بودیم
عجب حق الناسی کردیم نصفه شبی...
خلاصه که خیلی تو این مدت خوش گذشت و خاطره شد برامون
واقعا یکی از بهترین دوران های زندگیم
ایشالا ترم بعد ....
هه هه
سلام
امتحانات ما هم تمام شد
خوب بود
سلام
خوش اومدین
خدا روشکر
سلللللللااااااااااااام خانوم دانشجو امام صادقی امضا میدین؟
سلام!
انگشت بزنم قبوله؟
یه سوال در باره ی روان شناسی داشتم
بپرسم؟
بفرمیو!
افتخار میدین؟
بله
راستش این ها بهونه اند اصل صحبت با بزرگی چون شماس
آم سو ساری فور یو
خدا شفا دهاد!
به شما فک میکنم گریم میگیره
چرا اون وخ؟!
زیاد دروغ گفتم فعلا خدافظ
ینی فک کنم از حد شفا هم گذشته باشه
Vaghean alii bud in sakhtiaye khatere Angiz hich ja dg tekrar nemishe
آره چه حیف که ترم یک تموم شد