بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

زیر بار امتحانات...

چه سر امتحانای نهایی

چه حتی کنکور...

ایییییین جوری گیر نکرده بودم بین درسا...

ینی دیگه دارم له میشم

شبا تا دو بیدار باشی

صب بعد نماز نخوابی

کتابای قطور 500 صفحه ای اونم روزی دوتا...

هر روز هفته بی وقفه!

هفت هشت صفحه نوشتن سر هر امتحان و آخرشم....

ینی تو بگو وقت نفس کشیدن...

ندارم...

الانم از سرخوشیمه که اینجام...

خدا به خیر کنه ترم رو...

ب.ن:با این وجود امروز یه دو ساعتی سوژه ی خوابگاه بودم...

زیر شر شر بارون تو حیاط نشسته بودم....!

بقیه هم از درس افتادن 

آخه میخکوبه خل بازیه من شده بودن...

نا گفته نماند که درس فردا همونیه که فعال ترین دانشجوشم سر کلاس!

خیلی دوس داشتنیه ...بلدمش به نسبت !

 

بسه ه ه ه ه

کلی درس مونده...

ب.ن:کاش میدیدی لبخند حضرت باران را وقتی مجدانه و بی هیچ چشم داشتی درس میخوانی...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
عبد کوی عشق دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ق.ظ http://yamahdi313a.blogsky.com

به روزم
چشم بی آب
یاعلی

لیلا دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:27 ب.ظ

توازپس سخت تراز ایناش براومدی ایناکه چیزی نیست خانوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد