امشب یکی از بچه های خوابگاه اومد تو اتاق ما:
ما درحال سر و کله زدن با درسا
تق تق...
بفرماییید!
سلاااام!
یکی از بچه های سوئیت بغلی
بغض داشت اما جلوشو گرفته بود...
.
. سه ساعت بعد
.
چه خوب شد سردردم بهتر شده!
و با لبای خندون از در رفت بیرون
پ.ن:حالش قشنگ مثه حالات دو هفته پیش من بود!
کاش الانم مثه الان من باشه
سلام دوست عزیز
وبلاگ خیلی خوبی داری می خواستم اگه بشه به من هم کمک کنی
منو لینک کن تا بتونیم به هم کمک کنیم
اگه آماده ای منو به اسم " جالبه نه؟! " لینک کن بعد بیا بگو با چه اسمی
لینکت کنم
منتظرتم ها
یادت نره
[گل]