من الان خوابگاهم!
بچه های اتاق خوابن آخه تازه رسیدیم منم که دیگه مگه خوابم میبره!!!
از تو حیاط بوی آش میاد
آش نذری دارن درست میکنن بچه ها
صدای دعای فرجم میاد!آش پختن با یاد مهدی...
چه شود....
...
....
......
ازنوع نوشتنم کاملا مشخصه که الان حال من دست خودم نیست!نه؟!
آخه انصافا اگه جای من بودین چیکار میکردین؟
فک کن استاد روانشناسیت که دکتری از علامه داره برگرده بهت بگه:
مینا !یا اینکه بالینی قبول نشدی اما بدون که یه روانشناس خوب میشی!
ببین کی بهت گفتم
من این زمینه رو تو تو میبینم!
و اینکه با این رتبه تهران قبول نشدی فقط فقط خواست و قسمتت بوده که تو این دانشگاه باشی!
و دربرابر من من من و پچ پچ بچه ها بشنوی که:
قدرت تاثیر گذاری و تکلمش خیلی خوبه علاوه بر علاقش موفق میشه اگه ادامه بده
الان یکی بیاد منو ببره!غش کردم!!!
پ.ن:چند تا اتفاق مشابه از طرف افراد و سمتای مختلف هم افتاده که میگم بعدا به موقش
پ.ن:بعید نبود این اتفاق
آخه کارو که بسپری به خدا و شهداش ازین کمتر توقع نمیره...
برم سراغ کارام تا لو نرفتم
فعلا...
منم آش
سلام میناجون
خیلی دلم برات تنگ شده بیادیگه
منم مطمینم که موفق میشی من خیلی خوب میشناسمت مطمینم
البته ایشالا!!!!!!!!!!!!!!
نظر آخری من بودما!!!!!!!!!!!!
زهراام
عه
آجی؟؟؟؟