بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

خب راستی آدم از زیارت میاد که اینقدر بداخلاق نمیشه!

الان من مینای خوش اخلاقم!

انقد خووووووووووش گذشششششششت که نگو...

جاده خیلی آدمو به فکر میندازه ها من که همش خواب بودم :دی

جدای چرت و پرت واقعا عجب عظمتی داره خدا...خیلی باسلیقس

من که خیلی دوسش دارم البته تازگیا بیشتر تر

آلزایمرم گرفتمافشار کنکور و ناکامی همین میشه نتیجش...

دقیقا از یه هفته قبل کنکور که خفن مریض شدم هنو مونده عوارضش

تا بیام خوب شمم که جوابا میاد باز از اول

اما خب انگار دنیا خیلی بزرگتر از این حرفاس منم سوسولم زیادی

خب هرکی تمام زندگیش بشه رسیدن به یه هدف و کلی باهاش زندگی کنه بعد نشه؟!

راستی آلزایمر که گفتم واسه این بود که بعد کلی غر زدن سر والدین که منه ادب دوست هنو نرفتم زیارت جناب استاد سخن فردوسی و این شرمساری ست وقتی رفتم دیدم عه...فردوسی بابا ما که همو دیده بودیم قبلن

خلاصه سلام رسوندن و گفتن اگه روانشناسی نشد بیا راه منو ادامه بده منم گفتم چشم

جوون که بودم دختره تو وسطی بازی کردنامون میشد نخودی بس که کوچولو بود مام از سر دلخوشیش مثلا بازیش میدادیم حالا شوهر کرده واس من

مردم دلشون خوشه ها

یادش بخیر وسطی تو حیاط مامان بزرگ همیشه هم مجید میشد:نون بربری درازه مجید داره میبازهمن و سمانه و همون دختره و غیره نیز همیشه برررررررنده

حالا تازه فهمیدیم طفلی عاشق بوده خودشو میسوزونده

البته مهارت منن که سرجاشه تو وسطی

زیاد شد دیگه بسه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد