بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

سلامی چو بوی خوش کنکوری!!!!

به سلام! 

بلخره من اومدم! 

درسته طبق قولم عمل نکردم اما خب الان تقریبا همه چی تموم شدس! 

به قول من و خوده خودم: 

از کنکوری پرسیدند مرگ نزد تو چگونه است؟ 

گفت:شیرین تر از عسل عمو جان! 

بلخره این مرحله از زندگیمم رسید و فردا این موقه همه چی آرومه .... 

گفتم اینجا از حال و هوام بنویسم که بمونه برام 

از صب که مثه خل و چلا آواز میخوندم و زنگ میزدم به این و اون که شما افتخار صحبت با یک روانشناس بالینی متشخص را دارید... 

تا اینکه ظهر ییهو دلم آشوب شد 

خلاصه هرچی قراره بشه میشه با دعاهای شما و ایشالا عالی میشه  

حالا روانشناس نشد دبیر.... نشد ..... 

هرچی شد خدا دوستر داشته لابد

اما اومدم از خدا عذرخواهی کنم بابت نگرانی ظهرم چون انگاری کمرنگ دیدمش.. 

اما حالا میدونم که فردا تنها نمیرم سرجلسه و بزرگترین نیرو باهامه! 

اون که هرچی بخواد بی درنگ مهیاست 

خدای بزرگ آسمون  

کمکمون کن

نظرات 10 + ارسال نظر
Ni mA جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:50 ب.ظ http://darkknight.blogsky.com

Wlc Mina

تنکس!!!!

۱ جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:59 ب.ظ http://.com/translate?hl=en&sl=auto&tl=en&u=http%3A%2F%2Feslamom

۱

آدرست منو کشته
عجب نظر پرمغزی

۱ جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:00 ب.ظ http://translate.google.com/translate?hl=en&sl=auto&tl=en&u=http

۱

عبد کوی عشق جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:33 ب.ظ http://yamahdi313a.blogsky.com

سلام
خوشحالم که خوشحال و ارومی
انشاالله قبول میشی


سلام
قبول که آره
اما....
شما نیز...

خوده خودم جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:16 ب.ظ




خوحشال باش!!

اینم چشیدیم خوشمزه بود!
گرچه عسلش خوشمزه تره

نه خدایی خیلی کیف داد باحال بود
دوس دارم بازم تجربه کنم نه اینگه یه سال دیگه ها....کلا واسه تفریح مثلا هرروز...
خب جممون جم بود حرص دادن مراقب کیف میداد!
اما...

خاکستری شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:40 ق.ظ

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد

آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد

ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد

در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بی‌حد و شمار آخر شد

به به حافظا...
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز آخه....

[ بدون نام ] شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:05 ب.ظ

سلام
چی شد پس؟؟؟
کنکور چطور بوووووووووووووووووووووووود؟؟

سلام
ازون جایی که اسمتو ننوشتی حدس میزنیم محمدرضا باشی
خلاصه هرچی...
کنکور؟؟
خدااااااااااااا

عبد کوی عشق شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:56 ب.ظ http://yamahdi313a.blogsky.com

بسم رب الکربلا...
سلام
خوش حال میشم به کلبه حقیر سری بزنید و نظرات سازندتون رو در مورد 2 پست جدید بدهید.
منتظر حضور پر مهرتون هستم
درپناه حق
یاعلی

اوه
کنکور دادی اینقدر با ادب شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نونوچه یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:10 ق.ظ http://nonoche.blogsky.com/

اوه اوه اوه بالاخره تهموم شد!!!!
خسته نباشی

هی
آره اما....

عبد کوی عشق یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:31 ب.ظ http://yamahdi313a.blogsky.com

سلام نظرمو تو اون صندوقه دادم برو بخون

خوندم باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد