خب !
نظر به توافق و تاکید والده برای خارج شدن از جو اینگونه ی اینجانب(!)
(چیزی نیس خل شدم زده به سرم!)
ما داریم میریم سفر....
هه!هرکی ندونه فک میکنه قندهاره مثلا...ولی خب یه همچی چیزی لازمه واسه حال و هوام...
گفته بودم عادت به تنهایی ندارم... به قول شاعر:
(هنوز عادت به تنهایی ندارم...باید هرجوری هس طاقت بیارم اسیرم بین ....) خلاصه تا تهش...
این عیدم که موندم خونه دیگه کلا هنگولیدم ...
حالا تا کی نیستم خدا میداند!
ما که سعی میکنیم نباشیم اما آزمونها ....
پ.ن:امروز رفتم انقلاب جاتون خالی توفیق اجباری شد و تهران گردی نیز کردم
(خب خودتی بلد نیستی چون خیلی کنجکاوم خواستم مسیر جدید برم راه طولانی شه از دود و دم لذت ببرم وگه نه هیچم گم نشده بودم فقط یه کم جو ناآشنا بود...
مثلا جای میدون انقلاب برج میلاد جلوم سبز شد...!)
پ.ن:آخ که گاهی چقدر روح آدم محتاج لحظه هایی ست که درآن هیچ کس نباشد...
سفر بی خطر مینا جونم...
منو نیگا...!
برگشتم
بی خطر بوده!
واااااااااااااااااااااای افل شدمممممممممممممممم
مراقب خودت باش
زودی هم برگرد
سلام
این تا نمیدونم کی تموم نشد؟
پاشو بیا بسه دیگه.
نکنه نرفتی؟یا بعدا میری؟رفتی برگشتی؟رفتی اومدی دوباره رفتی ؟بلاخره رفتی یا نرفتی؟اگه نرفتی پاشوبرو.اگر هم رفتی پاشو بیا.
فکرکردی فقط خودت بلدی بهنگولی
چرا دیگه اینا...
تموم شده
اشکال نداره منم یه روز که میخواستم برم پیش احسان جون جون شب بود و هوا هم خیلی خوب بود به جای اینکه برم سمت مهرآباد داشتم میرفتم سمت فرودگاه مهرآباد
گم نشده بودما فقط خواستم از هوا استفاده کنم
عجب
تنها تنها!؟
بچه بد بذا بزرگ شه بش میگم دختر عموی بدی بودی
!؟!
پناه بر خدا خوبه حالا برج ایفل جلوت سبز نشد
دیگه بیشتر از این خجالتمون ندید