بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

شب میلاد است امشب...

سالروز... 

 

چیز خیلی خوبیه! 

اگه نبود که یهو من از این رو به اون رو نمیشدم... 

اگه نبود که به خودم نمیومدم! 

یادش بخیر پارسال چقدر تو این روز دلم سوخت... 

چقدر دلم میخواست ...بگذریم! 

ازت دور شده بودم ...گرفتار همین زمین ... 

مرسی که هنوز بهم امید داری....! 

میلادت مبارک بانو  زینب(س)

نهایت بی ادبیه این جور خطاب کردن شما... 

اما میدونم که دلت کوچیک میشه قدر بچگی کردن های ما... 

فقط بگم از ته دل خوشحالم ... 

این بهترین اتفاق میتونست باشه واسه حال و هوای امروزم... 

امروز که فهمیدم معرفت در گرانیست ... 

نه دیگه بسه از زمین حرف زدن ... 

چشم مادرت روشن ... 

تبریک منم یه جایی تو شادی آسمونیتون جا بدین ... 

چه خبره امشب آسمون!

با اینکه اصلن قد شما نیستم اما به خدا ته دلم فقط محبت توئه که موندنیه! 

کاش میشد یه روز ببینم ضریحتو از نزدیک...با دستای خودم لمسش کنم و ... 

قسمتم کن خدایا... 

 

یه هدیه برات دارم  

تو دنیا هیچ چیز لایقت نیست...باید چیزی باشه از جنس خودت... 

قبولش کن ازم...  

به همه گفتم واسه شادی دلت یه آیه قرآن هدیه کنن... 

وقت زیادی نمیگیره ..حتی از حفظ هم میشه خوند... 

بسم الله...

نظرات 1 + ارسال نظر
عبد کوی عشق چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ http://yamahdi313a.blogsky.com

التماس دعا

امروز و گریه شانس بیار اشک شوق بوده باشه منظورت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد