بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

اقتصاد...

هرقدرم که بوی نم دوس داشته باشی و مامانت از هوای خوب حیاط و صفا و باز شدن مغز تو هوای آزاد واست بگه......   

یه وخ خل نشی بری تو حیاط درس بخونی که حالت میشه ...  

آقا ما گول خوردیم رفتیم رو تاب شروع کردیم اقتصاد خوندن  

 

یهویی دیدیم واااای ....این درسی که کلی علاقه بهش داشتم پس چرا الان حالم داره؟!!؟  

 (تاثیر منفی حرکات تاب را نیز منظور بفرمایید)(انگار جا قحطه) 

 

 خلاصه سرما و گرما و همه ی عوامل دست در دست هم حال ما را جا آوردند.....  

 

البته آخرش تخصیر خودمان شد چون خنگول هم خطاب شدیم...   

آخه من نمیفهمم چرا هر وخ میرسم به بخش شیرین تولید ناخالص ملی مخم می هنگه بعد از توضیح والده میفهمه و سپس در دور بعدی مطالعات همین روند تکرار میشه...  

 

خلاصه اینکه اقتصاد خوندن هم آخر عاقبت نداره... 

 همون روان خودمو عقشه....!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد