میگن دیوار ساختی دونه دونه آجراشو کم کن...
نامردیه همرو خراب کنی...
اما گاهی یه دفه خراب میشه ....
مثه یه بمب که بترکه بیخ گوش دیوار....
بمبه کوچیکیه اما اثرش.....
اینم از جناب خواجه:
چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش
کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه می کشد از روزگار هجرانش
زمانه از ورق گل مثال روی تو بست
ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش
تو خسته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش
جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش
بدین شکسته ی بیت الحزن که میآرد
نشان یوسف دل از چه زنخدانش
بگیرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم
که داد من بستاند ز مکر و دستانش
اونی که میزارن سر راه دل آدم برا بعضیا یه نشونست یه علامته
به دعوت پنهونیه که آدمو بکشونه به وادیه خودش
حالا هر کی بتونه این راهو خوبتر طی کنه میره به وادیای بالاتر
اونوقت شاید بتونه بفهمه معنی عشق چیه
موافقم
ازون حرفاس که باید با طلا نوشت....
بعد از سال ها سلااااااااااااااااااام دکتر
چطوری؟!!
ببین کم معرفتی تو رو منم اثر گذاشت و مدتی نیومده بودم از این طرفا!!
خوبی؟!
میبینم که امتحانات تموم شده و در تعطیلات به سر میبری؟!!جای ما هم خوش باش
این پست آخریت بوی همون دل نوشته های سابقت رو میداد.آخ که چقدر دلم تنگ شده بود واسه خوندن وبت.
بیشتر بهمون سر بزن خانم دکتر.موفق و شاد باشی.
فعلا
به چه عجب....