بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

عرض ادب

واای دلم تنگ شده بود برا اینجا چقدر 

به خدا اصلا وقت ندارم الانم به خاطر کار یه بنده خدا اومدم نت  

یه سخن با تلاله جون: 

عزیزم یه بار دیگه لطف کن آدرس وبتو بده هر چی میام وارد نمیشه  

منو شرمنده کردی!!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
hadi یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ب.ظ http://hadisoftware.com/

سلام
خسته نباشید
من تازه طراحی سایتمو تموم کرده ام ممنون میشم یه سر به سایت من بزنید و نظرتونو بگید اگه خواستید تبادل لینکم میکنم
ممنون تا بعد

محمدرضا پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ق.ظ http://www.mamalijoon.blogfa.com

آخ آخ آخ..
یادش بخیر...قدیم ها یه خانم دکتری بود که با نظرات پزشکیش به زندگی امیدوارمون میکرد اما حالا چی؟!!هیچی!!!!
سلام
چطوری دکتر؟!!
نکنه یه سری هم قدم رنجه فرمایید و به ما بزنید!!!

محمدرضا جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:23 ب.ظ http://mamalijoon.blogfa.com

سلام دکتر
دکتر اگه دلمون تنگ شده باشه واسه خودت و نظراتت چی کار باید بکنیم؟!!!

A.R.D دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 ب.ظ

سلام
دیدم مطلبی راجع به محرم و ایام عاشورا ننوشتی گفتم من یه متن برات تهیه کنم
التماس دعا
گریه بر حسین علیه السلام درست است که باید به مظلومیت‌های حسین ع باشد که ما اهل کوفه نشویم، ولی گریه اصلی که از سر منطق و عقل است نه احساسات، را باید به حال خود و جامعه اسلامی کرد که ذره‌ای راه یزیدیان آن موقع را ادامه ندهیم و پشت سر امام و ولی زمان خود بمانیم. گریه بر حسین علیه السلام و تفکر در حماسه حسین ع تنها راه سعادت ماست.
عاشورای حسینی حادثه و رویدادی بود که شاید نمونه آن در تاریخ از همه ابعاد بی‌نظیر یا لااقل کم‌نظیر بود .
این رویداد عظیم سیاسی - فرهنگی، دارای دو صفحه مختلف است. صفحه اول که مهمترین صفحه آن است صفحه سفید و نورانی و سراسر امید و سرافرازی‌ است؛ صفحه دیگر که آن هم با اهمیت است ولی در عین حال در درجه دوم قرار می‌گیرد صفحه سیاه و تاریکی است که در آن اغلبِ جریان‌ها، جنگی و جنایی جریان دارد.

در روزگارِ ما اغلب صفحهٔ دوم بزرگ می‌شود و صفحه اول اگر نگوییم هیچ، خیلی کم به آن پرداخته می‌شود و این جزو آسیب‌های ماست که همین امر باعث ایجاد شبهه‌هایی در ذهن‌های کسانی که نه معاندن نه مخالف و فقط ذهن فعالی دارند ایجاد می‌شود.

صفحه تیره و تاریک حادثه عاشورا یک جنگی بود که در یک طرف لشگر ابن زیاد با حدود 20 هزار سرباز با تجهیزات مکفی و خوب و در طرف دیگر لشگر امام‌حسین (ع) با 72 نفر صحابه که زنان و کودکان و خانواده امام‌حسین (ع) هم محسوب می‌شدند. جنگی شروع می‌شود انواع جنایات جنگی در این صحرای خشک و سوزان کربلا اتفاق می‌افتد؛ از آب نخوردن چند روزه، از بی‌وفایی برخی صحابه، از کثرت انسانی و تجهیزاتی دشمن از اسارت و چندین نوع جنایات دیگر.

در این صفحه امام‌حسین (ع) مظلوم و ضعیف و در عین حال لشگر ابن زیاد قهرمان و قوی نشان داده می‌شود که میتواند هر چه را که بخواهد بر سر امام فرود آورد و امام راهی جز پذیرش آن ندارد. یزید و شمر و عمر هر دستوری، هر تیری که بخواهند می‌زنند و لشگر 72 نفر امام را یکی پس از دیگری در فاصله صبح تا ظهر به شهادت می‌رسانند و بعد خود امام‌حسین(ع) را و بعد حمله به خیمه‌گاه و زنان و اسارت آنان و بعد قضیه شام؛ همه این‌ها مظلومیت امام و قدرت ابن‌زیاد را نشان می‌دهد.



آیا درس حادثه کربلا این بود؟آیا امام‌حسین (ع) شهید شد، خون خود را داد که ما بعد از 1300 سال بر مظلومیت او، بر اینکه چگونه او را سر بریدند گریه کنیم؟ آیا پیامبر که بارها و بارها اجر و ثواب "باکین علی الحسین" را مژدگانی دادند، منظورشان گریه بر مظلومیت حسین (ع) در مقابل اقتدار یزید و شمر و معاویه و ابن‌زیاد بود؟ یا نه؛ حادثه دیگری رخ داد که در این صفحه چیزی از آن دیده نمی‌شود. قرار نیست صفحه تاریک و سیاه را نادیده بگیریم و چشم روی آن ببندیم ولی اینکه تنها از کربلا این صفحه را ببینیم این گناهش به اندازه همان تحریف‌گرانی است که اگر زینب نبود کربلا را تحریف می‌کردند.

صفحه‌ٔ تاریک جنگ کربلا صفحه‌ای است که باید در مرحله دوم قرار بگیرد و اولویت دوم ما باشد. امام‌حسین (ع) در کربلا شهید نشد و خانواده او در شام آنطور سختی ندیدند که امروز ما بر بدن‌های بی سر آنها بر سوت و کف اهالی شام گریه کنیم و وقتی اسم امام‌حسین (ع) می‌آید اینها یادمان بیاید، مطلقا چنین هدفی نبوده است.
صفحه‌ای که امام‌حسین (ع) در آن یک مظلوم در مقابل یک قدرتمند نیست، یک حماسه‌ساز بزرگ است یک "امام" و پیشوای الهی است. زندگی امام‌حسین(ع) سراسر شور بود و حماسه، حماسه معنی فراتر از شجاعت و مردانگی دارد. حماسه یعنی وقتی یزید می‌گوید که بیا بیعت کن و با خیال آسوده زندگی کن، محکم می‌ایستد و می‌گوید بیعت با تو جز ذلت برای من نیست من عزت را در جهاد در راه خدا می‌بینم. حماسه یعنی شب عاشورا وقتی همه می‌دانند فردا سر‌ها به نیزه هست با اقتدار با اصحاب خود صحبت میکند و آنها را به بهشت جاوید مژده می‌دهد و با این کار شور و حماسه را در دل لشکر خود نهادینه میکند. حماسه یعنی ظهر عاشورا در دل جنگ حسین(ع) و یارانش بدون هیچ اعتنایی بر سر تپه‌ای نماز می‌گذارند تا اوج قهرمانی و حماسه و مردانگی را به رخ دشمن بکشند و کاری کنند که دشمن اینقدر ضربه بخورد از این حرکت که به نماز حمله کند. حماسه یعنی عبدلله‌ابن‌الحسن که وقتی شهید شد حسین (ع) به جای غم اندوه و گریه محکم‌تر ایستاد. حماسه یعنی حسین‌(ع)، که وقتی تک‌تک یاران و خانواده خود را از دست داد محکم ایستاد و باز روبروی دشمن با اقتدار از خدا گفت از یگانه‌پرستی گفت از ولایت‌مداری گفت؛ کاری کرد که دشمن در وجود خود احساس حقارت کرد.

حماسه یعنی حسین‌ (ع) که اصحاب خود را گونه‌ای حماسی پرورش داد که هر کدام با یک چرخش شمشیر چندین نفر از سربازان دشمن را فراری می‌دادند. حماسه یعنی لب به شکایت باز‌نکردن، یعنی گله نکردن از اصحاب و یاران و خدا و ...، یعنی شب عاشورا اخطار دادن به کسانی که هنوز مُردَد هستند، اخطار به کسانی که هنوز به این جنگ به چشم "جنگ" نگاه می‌کنند که طرفی ضعیف و طرفی قوی است. یعنی پیروزی حتمی به همراه شور و شعور. حماسه یعنی حسینی‌ که تا دم شهادت زیر بار حرف مستکبر نمی‌رود و مقتدرانه به استقبال شهادت می‌رود. حماسه یعنی سر حسین روی نیزه‌ها شروع به خواندن کلام‌خدا می‌کند. حماسه یعنی سر حسین در جمع یزیدیان اینقدر عذاب بر دل آنها می‌گذارد که با تَرکه به سر و دهان او می‌کوبند. حماسه یعنی گودال قتل‌گاه که سال‌ها یزید و سربازانش را در خواب و بیداری، کابوس‌وار همراهی می‌کرد.

حماسه یعنی آن شور حسینی که زینب را برای جهاد برتر آماده کرد. حماسه یعنی حسینی که رقیه را پرورش داد تا در خرابه شام خواب از یزیدیان بستاند. حماسه یعنی غوغای حسین(ع) که در صحرای کربلا یا جسم دشمنان خود را منهدم کرد یا روح آنها را. حماسه یعنی حسینی که در آن جنگ نابرابر انسانی، با کمال اعتماد به خدا گفت «شاید جسم من را نابود کردید ولی روح من تا ابد زنده است».

حماسه یعنی زینب‌ی که بعد از عاشورا با یزیدیان کاری کرد که طلب مرگ کردند. حماسه یعنی حسینی که حماسه ساخت، نه حماسه شخصی نه حماسه وطن و قومیتی. حماسه‌ای ساخت خداپرستانه برای همه یگانه‌پرستان عالم. حماسه‌ای که تا امروز حسین(ع) را روز به روز زنده‌تر می‌کند و یزیدیان را روز به روز مفلوک‌تر. حماسه یعنی حسین(ع) که لب جز به مدح قدرت خدا و پیروزی مومنین باز نمی‌کرد. حسین (ع) در کربلا مظلوم نبود، ضعیف نبود، حسین (ع) در کربلا آب فرات را بر دهان همه یزیدیان زهر کرد. حسین(ع) در کربلا شور بود و شعور و حماسه.

این گوشه خیلی کوچکی از حماسه‌های حسین بود که ما غفلت کرده‌ بودیم از آن. اگر مظلومیت را در مقابل اقندار و قدرت قرار بدهیم، حسین(ع) قهرمان کربلا بود نه مظلوم کربلا. ولی این مظلومیت نشان از ضعف نیست که ما بیاییم به خاطر اینکه یزیدیان ناجوانمردانه حسین و اصحابش را به شهادت رساندند، به خاطر این گریه کنیم.

حماسه حسین علیه السلام و شور حسین علیه السلام، در درجه اول مرد عمل می‌خواهد و بعد "باکین" بر خود را. گریه بر حسین گریه به بی‌خردی ما است، گریه به اینکه چرا جماعتی با اسم اسلام و پیامبر آمدند و مقابل حق و حقیقت ایستادند. گریه بر حسین علیه السلام درست است که باید به مظلومیت‌های حسین علیه السلام باشد که ما اهل کوفه نشویم، ولی گریه اصلی که از سر منطق و عقل است نه احساسات را باید به حال خود و جامعه اسلامی کرد که ذره‌ای راه یزیدیان آن موقع را ادامه ندهیم و پشت سر امام و ولی زمان خود بمانیم. گریه بر حسین علیه السلام و تفکر در حماسه حسین علیه السلام تنها راه سعادت ماست.

محمدرضا دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ب.ظ http://mamalijoon.blogfa.com

به قول مهدی مقدم :
نیستی دارم دق میکنم!!!!!!!!!
سلام...امیدوارم هر جا که هستی شاد و موفق باشی...
خداحافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد