وقتی به صورت چروکیده و شکسته اش نگاه کنی می توانی از لای چین های پیشانی اش سال ها تجربه و عبرت را ببینی.
وقتی به چشم هاش که حالا از سنگینی پلک هاش روی هم آمده اند نگاه کنی می توانی مدت ها سعی و تلاش را ببینی.
وقتی به لبان خشک و خط خطی اش نگاه کنی می توانی هزاران هزار پند و نصیحت را بیاموزی .
وقتی به ابرو های درهم رفته اش نگاه کنی می توانی هزاران بارشادی و شوق و هزاران بار غم و اندوه را ببینی.
وقتی به گودی ای که زیر چشماش افتاده نگاه کنی می توانی سال ها سختی و مشقت را ببینی.
درست فهمیدی اون پدربزرگه همونی همه ی این ویژگی ها را تو خودش داره همونی که دلش بزرگه همونی که حالا کم کم داره ساکشو می بنده.
براش دعا کن قلبش خسته شده حوصلش سر رفته دلش می خواهد بعد از این همه سال حتی برای دقیقه ای استراحت کنه
می دونی که اگه قلبش همچین کاری کنه اون وقته که دیگه بابابزرگ هم میره و برای همیشه مثل قلبش استراحت می کنه آخه قلبشو خیلی دوست داره از همون اول تا همین حالا باهاش بوده یه عالم خاطره و عشق و محبت توش داره
اگه بره کی در این گنجینه را باز می کنه کی می فهمه که توش چی بوده اون وقته که دیگه این همه سال سعی و تلاش هم دفن می شه
براش دعا کن
سلام
از پدر بزرگهام چیزی بیاد ندارم اما با این حال فکر می کنم ( وظیفه ام بود ) به آنها احترام می گذاشتم و از تجارب آنها استفاده می کردم.
موفق باشید
سلام دختر خاله جان
قلمت(ghalamat) زیباست
نخند
من که دلم براش تنگ شده .
راستی دیگه سر نمیزنی ؟
الهی همیشه سالم باشن .
الهی همیشه سالم باشن و همیشه قدرششون رو بدونیم.
به حرفت گوش کردم و اومدم توی یک مطلب دیگه. خوش به حال هر کی که داره شاید اگه من هم داشتم یا حداقل موقع زنده بودنشون بودم خیلی زیاد دوستشون می داشتم .
کاش همیشه باشن.اینکه میگم همیشه منظورم واقعا همیشه هست.نه کمتر...
..
نوشته هات قشنگن..