بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

این بار آسمان به خاطر تو بارید

یادته چقدر آرزو داشتی ، یادته چقدر خواسته و نیاز داشتی، یادته چقدر ازم کمک خواستی ؟ هر دفعه هم حرفتو زدی و خواستتو گفتی و رفتی حتی منتظر جوابشم نشدی. تو به من نامه میدادی و خواسته هاتو توش می گفتی اما همین که نامه به دستم می رسید،همین که می خواستم جوابتو بدم دیگه نبودی.

ممکنه خیلی هاشو یادت رفته باشه ولی من یادمه همشو ،

تو فکر کردی هرچی می گی من نمی شنوم خودمو به اون راه می زنم یا نه ،اصلا دوستت ندارم.

امانه، اگه صبر می کردی و پای قول و قرارات می موندی اون وقت می فهمیدی که چقدر خوب شد که به حرفت گوش ندادم، مشکل تو این بود که همه چیز رو همون موقع می خواستی حاضر و آماده اصلا حاضر نبودی یه کم صبر کنی ..

تو فکر می کردی باهات قهرم ، برات اهمیت قائل نمی شم

حالا قهر نکن من دوست ندارم تو رو ناراحت ببینم یه کم هم به داشته هات فکر کن ببین چقدر چیز داری، سلامتی، پدر و مادر، عقل، فهم، شعور. پس این هارو کی بهت داده؟

مگه می شه این همه چیز بهت بدم و باهات قهر هم باشم؟

یه کم فکر کن! اون وقت خودت متوجه می شی و می فهمی که تو اشتباه می کردی.

اگه قشنگ گوش کنی می فهمی ، گوش کن ! آسمون داره می باره ابرا دارن گریه می کنن،اونا هم می خواهند باهات همدردی کنن، زود باش برو زیر بارون من از اون بالا نگات می کنم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد