بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم
بهشت من

بهشت من

رفتن چه سخت است وقتی زمین چسبناک است و پاهایت از موم

درد دل...

درد دل

خدایا ای بیکران لطفت...

نمی دونم با چه رویی و چه جوری باهات حرف بزنم اما یه سوال دارم که خیلی دوست دارم جوابشو بدونم

 خدایا می دونم که خیلی بزرگ و قدرتمندی ولی باور کن تازه به این بزرگی پی بردم و تازه درکش کردم تا قبل از این هر چی بوده شاید همش شعار بوده اما الان همش راسته همش، می دونی از کجا به این موضوع پی بردم از وقتی که تو با اون دست های مهربونت مادر و پدر و خلق کردی  با هزار عزت و احترام بعدشم اونقدر دلت بزرگ بود که تونستی بچه را خلق کنی با این که می دونستی چقدر به دو تا فرشته ات ظلم می کنه

 خدایا مگه تو فرشته هاتو دوست نداری پس کمکم کن، کمکمون کن تا ما هم بیشتر دوستشون داشته باشیم

 خدایا نذار مامانا مروارید هاشونو تو خلوتشون از دست بدن اون هم برای چی از سر بی حرمتی و ظلم های بچه هاشون

 خدایا تو که خیلی بزرگی تو که میتونی پس یه کاری کن تا مامانا مروارید هاشونو هدیه ی محبت و عشق بکنن خدایا از بدی دورشون کن

 خدای من نمی دونم چی بگم نمی دونم بگم دوست دارم یا نه آخه از بس سیاهی پوشوندتم پنجره را گم کردم خدایا چرا این قدر مهربونی و چرا ما این قدر نامهربون یه سوال دارم که فقط خودت جوابشو میدونی چرا ما این قدر بی توجهیم ؟چراتو الطافت غرقیم و نمیفهمیم مگه تو به ما گوش ندادی ؟چشم ندادی ؟حس و هزار تا چیز دیگه؟ پس چرا طرز استفاده از اون ها رو بلد نیستیم؟ پس چرا نمی فهمیم که از چی کجا استفاده کنیم؟ مگر نه این که اشرف مخلوقاتیم مگر نه ای که خلیفه ی تو روی زمینیم ؟خدایا جواب این چرا ها را کی می گیرم ؟

خدایا چرا ما را این قدر لوس بار آوردی چرا ما ازت رو برمیگردونیم ولی تو بیشتر سمت ما می آی؟خدایا چرا وقتی من یه قدم بیام تو دو قدم برمی داری ....

خدایا چرا این بنده ی گناهکارت رو که با فرشته هات نامهربونی می کنه را باز هم دوست داری؟ خدایا کاش جواب این سوال ها را میدونستم تا شاید من هم یه کم به خودم می اومدم، تا شاید بیشتر قدرتو میدونستم، تا شاید چشم هامو می شستم و پنجره ی همیشه بازت را می دیدم.

 خدایا از این بنده ی کوچیکت چی بر می آید جز اشتباه خدایا کمکش کن تا همیشه، خدایا تنهاش نذار بهش این قدرت را بده تا بفهمه چی جوری زندگی کنه خدایا هر چند وقت یه بار یه تلنگری بهش بزن تا بفهمه کجاست و از کجا آمده خدایا راه را بهش نشون بده خدایا قدرتمندش کن تا بیدی نباشه که با یه نسیم بلرزه خدایا هرچیزی که تو رو از اون می گیره ازش بگیر، خدایا همیشه باهش باش خدایا بهش قدرتی بده تا خیالات را واقعیت ببخشه خدایا دلشو دریایی کن مهرشو خدایی کن قلبشو آسمانی کن آرزوشو دست یافتنی کن خدایا ارادشو استوار کن عشقشو حقیقی کن و قدم هاشو ثابت کن خدایا کمکش کن......... 

حرف های دل خودمه خوشحال میشم نظر بدین

نظرات 2 + ارسال نظر
دوست چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:54 ب.ظ

سلام
نمی دونم این مطلب از خودت بوده یا نه؟
امیدوارم که مطلب خودت باشه.
خیلی زیبا بود ادامه بده.
منصور باشی

چی فکر کردی معلومه که مال خودمه مثل این که هنرمندم ها

banafshe fathi سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:24 ب.ظ

نسبت به قبلی خیلی خیلی بهتر بود(توپ توپ بود)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد