یک دو ....
نه نمی شود...
اصلا در باورم هم نمیگنجد....
بیش از یک؟بیش از دو؟
دوباره میشمرم
یک دو ....
آخر چگونه می شود تویی که حتی تاب یک روز دوری را نداشتی ...
این چنین دور باشی و باز هم تاب بیاوری؟
قریب به چهل روز است که میگذرد.....
میگذرد؟
چگونه اش را حتی خودت هم نمیدانی تنها خداست که می داند....
و فقط دعا می کنی که ....
بگذرد...
اما انگار نمیگذرد....
هرگز فکرش را هم نمی کردم اینگونه دلم را پایبند خودت کرده باشی!
آن روز که به گوشه ی خیمه ات پناه بردم و اشک ریختم اصلا فکرش را هم نمیکردم که روزی من اینجا باشم و خیمه ی تو آن دور دست ها....
زینب دلم ماند گوشه ی خیمه ات....
دلم را گم کردم
خودم را گم کردم
زینب!
شوق دیدار برادر برای تو کجا و شوق دیدار دوباره ی من با تو.... اما .....
باور کن همین اندک محبتم را...
امشب پاره های جامانده از دلم را به پدرم می دهم تا برایت بیاورد...
دیگر به دردم نمی خورد....این قلب تکه پاره
یا خودت مرحمش باش یا.....
تا کنون حسی این قدر برایم غریب نبوده.....
گذر این روزها بر تو ...
شاید دلیلش تنها این باشد....حتما همین است
حسین از تو دور نیست
در دلت جای دارد....اما....
بعد چهل روز آیا میشناسی پیکر بی جان و از هم گسسته اش را؟
زینب این چه صبری است از تو....؟
دل من که دیگر میترکد....
دست آرامشت را بر سینه ام بگذار تا اینبار هم خودت آرامش بخشم باشی...
مثل هر دفعه...
زینب....
سلام خوبی با وبت حال کردم دوست دارم باهم تبادل لینک کنیم اگه توهم دوست دار منو با اسم [[ دانلود روز ]] لینک کن بعدش خبر بده به من تا منم با اسمی که دوست داری لینکت کنم
http://eline-dl.com/
این طرز نوشتن درخوره پسته من نبود
ghashangtarin jomlei k shenidam:
Taghat biar refigh....